اتاق ضد بمب امام! (اتاقي كه هرگز امام را نديد)
بازنشر يك گفتوگو با حاج سيد احمد خميني درباره دفاع مقدس
جناب حجت الاسلام و المسلمين حاج سيداحمد خميني! در آستانه يازدهمين سالگرد دفاع مقدس قرار گرفتهايم. خواهشمند است بفرماييد که جناب عالي چگونه از شروع تجاوز وحشيانه دشمن به ميهن عزيزمان با خبر شديد و در آن هنگام در مورد سرنوشت جنگ و پايان آنچه احساسي داشتيد؟
حاج احمد: بسم الله الرحن الرحيم. به طور کلي وقتي جريانات انقلاب اسلامي ايران در پيش بود، يعني همان زماني که امام در پاريس تشريف داشتند، يکي از مسائلي که پيشبيني ميشد اين بود که اگر انقلاب پيروز شود، چه نوع خطراتي آن را تهديد ميکند. ما معتقد بوديم که منافقين و چپيها در داخل مسائلي به وجود ميآورند. چون از اينجا (ايران) هم فردي که نامش را دقيقاً به خاطر ندارم به آنجا (فرانسه) آمد. او از ايادي شاه بود که بعد هم معلوم شد که عضو سازمان «سيا» است و مدتي هم رئيس دفتر شاهپور بختيار بود. او يک شماره تلفن به ما داد و گفت اگر با من کاري داشتيد تماس بگيريد و آن شماره متعلق به تلفني بود که در اتاق مجاور اتاق بختيار بود.
مسئلهاي که مطرح شد اين بود که امام حاضر نشدند با فرد مذکور ملاقات کنند. او اين مسئله و يک سري از مسائل داخلي را به بنده گفت که ما خودمان هم همانطور حدس ميزديم. ايشان ميگفت در ترکمن صحرا درگيري هست و در بلوچستان به نوعي ديگر و در قسمتهاي کردستان و حتي در جنوب جرياناتي با نام خلق عرب پديد آمده. ما علاوه بر اينکه اين مسال را حدس ميزديم، احتمال هم ميداديم که جنگي عليه انقلاب راه بيفتد. درست در بحران قضاياي بعد از انقلاب بود که جريان جنگ پيش آمد. البته گزارشهايي مدتي پيش از شروع جنگ رسيده بود که نيروهاي عراق در حال جابهجايي هستند.
بعد از اينکه عراق به ايران تجاوز کرد و چند فرودگاه را بمباران کرد، يعني در همان ساعات اوليه شروع جنگ، از ستاد مشترک به بنده خبر رسيد و من هم به خدمت حضرت امام رفتم و به وي خبر دادم. ايشان هيچ عکسالعملي که ناشي از دستپاچگي باشد، نشان ندادند و به حرف من گوش کردند. آن موقع به قدري ما درگير بوديم که فرصت زيادي نداشتيم. چون نميدانستيم که، جنگ کوتاه است يا طولاني ميشود. بيشتر تحليلهاي روز اول ما اين بود که يا اين جنگ ظرف چند روز تمام ميشود و يا يک جنگ طولاني و دراز مدت ميشود و اين بستگي دارد به وضع داخلي کشور ما. يعني اگر ما کنترلمان بر اوضاع بد باشد و آنها بيايند و جاهايي را بگيرند که قهراً جنگ تمام شده است، اما اگر برعکس باشد، ما بايد براي يک جگ تمام عيار آماده شويم. چون ما ميدانستيم که آنها مجهز به چه سلاحهايي هستند و ما خودمان چه داريم و ما از محل نگهداري خيلي از سلاحها و مهمات خبر نداشتيم و شناخت زيادي نسبت به پادگانها نداشتيم. چون کساني که از اين اوضاع مطلع بودند، غالباً از کشور فرار کرده بودند و آن عدهاي هم که مانده بوند، دل خوشي از ما نداشتند که بخواهند بدون مسائلي اين چيزها را به ما بگويند.
بدون ترديد شما در طول دوران دفاع مقدس از همه کس به امام نزديکتر بوديد و از موضعگيريهاي ايشان در مقاطع مختلف جنگ خاطرات بسياري داريد. لطفاً خاطرهاي را از آن دوران تعريف کنيد؟
حاج احمد: تلخترين خاطرهاي که به ياد دارم. پذيرش قطعنامه و شيرينترين خاطره مربوط به فتح خرمشهر است.
فتح خرمشهر زماني اعلام شد که ساعت حدوداً چهار بعدازظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند. امام هر روز سه مرتبه و هر مرتبه حدوداً نيم ساعت قدم ميزدند و راديو هم در دستشان بود. چون ما از قبل ميدانستيم که رزمندگان اسلام در حال انجام اين کار هستند و درگيري هم از شب قبل شروع شده بود که خيلي هم شديد بود.
امام در حال قدم زدن بودند که گوينده راديو خبر آزادسازي خرمشهر را اعلام کرد. با شنيدن صداي گوينده، من به امام نگاه کردم و متوجه شدم که احساس خوبي به ايشان دست داد. البته در مجموع امام از مسائلي که خيلي تلخ بود، اوقاتشان زياد تلخ نميشد و از مسائلي هم که شيرين بود، خيلي خوشحال نميشد.
در مقابل مسائل خرمشهر، امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند که ما بايد تا کنار شط العرب (اروند رود) برويم تا بتوانيم غرامت خودمان را از عراق بگيريم. امام اصلاً با اين کار موافق نبودند و ميگفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهيد، بدانيد که اگر اين جنگ با اين وضعي که شما داريد ادامه يابد و شما موفق نشويد، ديگر اين جنگ تمام شدني نيست و ما بايد اين جنگ را تا نقطهاي خاص ادامه بدهيم و الآن هم که قضيه فتح خرمشهر پيش آمده بهترين موقع براي پايان جنگ است.
به جرئت ميتوان گفت از بزرگترين دستاوردهاي دفاع مقدس، ارزشها، روحيات و فرهنگ ارزشمند و گرانقدري است که رزمندگان اسلام در صنحه هاي نبرد و ميادين خون و شهادت به نمايش گذاشتند. از نگاه شما براي پاسداري از اين ارزشها و بهرهگيري از آنها در مقابله با تهاجم فرهنگي استکبار بايد چه تدابيري اتخاذ شود؟
حاج احمد: مسئلهاي که به ذهن ميرسد اين است که اگر جنگ نبود، اين خطري را که ما دو يا سه سال پس از پايان جنگ با آن مواجه بوديم ممکن بود زودتر دچار شويم. يکي از اثرات بزرگ جنگ، تثبيت انقلاب بود؛ يعني در سايه جنگ بود که انقلاب تثبيت شد و ضدانقلابها رانده شده و به دست نيروهاي انقلاب از نظام کنار گذاشته شدند و روي هم رفته آنچه که مهم است همان تثبيت انقلاب است. من نميگويم که اگر جنگ نبود انقلاب شکست ميخورد، اما اگر جنگ نبود، بعد فرهنگي و مکتبي بودن انقلاب ما در دنيا شناخته نميشد. جنگ موجب شد که اکثر خبرهاي دنيا در هشت سال جنگ در مورد ايران از رسانههاي گروهي پخش ميشد. قدرت انقلاب، تفکر امام، برخورد انقلاب با ارزشهاي ترسيم شده از سوي غرب و .. در لابهلاي جنگ به دنيا منتقل شد. وقتي اين طور شد، در تمام دنيا نيروهاي اسلامي و هستههاي مقاومت که نقاط بسيار قوي ادامه جنگ بودند، پديد آمد.
اگر شما ميبينيد که در جريان سلمان رشدي، مسلمانان دنيا به خيابانها ميريزند و فتواي امام چنان واکنشهايي به وجود ميآورد، اين آگاهي است که در خلال هشت سال جنگ توسط دشمنان ما به آنها منتقل شده است. چون امام که محور تمام اخبار بودند، تفکرشان تفکر اسلامي بود. اسلام و ديدگاههاي اسلامي امام به بهترين وجه در آن دوران براي تمام دنيا و مسلماناني که در اقصي نقاط جهان هستند مخابره شد.
امروز شما ميبينيد که انقلاب ما همان انقلاب است، اما چون جنگ نيست و موضعگيريها، موضعگيريهاي جنگي نيست، رسانههاي غربي حرفهاي کمرنگ ما را پر رنگ ميکنند و اگر خداي ناکرده اشتباهي در صحبتي باشد آن را پر رنگ ميکنند و ما مورد خاصي نداريم که خبرگزاريها بر سر آن رقابت کنند. مثل آسوشيتدپرس، رويتر و... لذا موضع ما در مقابل اسرائيل، ارتجاع منطقه و... نيز در ميان خبرها و گزارشات بيان ميشد. وقتي حرف امام منتقل ميشود که «آمريکا هيچ غلطي نميتواند بکند» و «ما دندانهاي آمريکا را در دهانش خرد ميکنيم» و... توسط خبرگزاريها منتقل و به وسيله راديوها، تلويزيونها، مطبوعات و... بيان ميشد و باعث ميگرديد که مسلمانها خويشتن را بازيابند. اين درست است که حرف امام بود، اما سيم ارتباطي حرف امام با تکتک مسلمانان دنيا، جنگ بود. وقتي ما يک موشک به عراق ميزديم، در حقيقت، اين خط رابط يا حاملي ميشد براي انتقال افکار امام به جهان. وقتي بچههاي ما با يک قايق به ناوهاي غولپيکر حمله ميکردند، آنها ميگفتند جنگهاي امروز جنگ الکترونيک است و قايقي که سه نفر در آن نشستهاند و يک «آرپي جي» بر دوش دارند به سمت يک ناو ميرود و به آن حمله کرده و ضربه ميزند، هر چقدر هم که اين ضربه کوچک باشد، يک حال خاصي پس از شنيدن اين خبر در مسلمانان دنيا پديد ميآيد و اين فکر منتقل ميشود که با دست خالي هم ميتوان کارهايي کرد. اين چيزها باعث شد که انقلاب ما شکل بگيرد و حرفهاي ما زده شود. آن چيزي که امروز ما درباره آن حرف داريم، اين است که ما بسيجي به دست آورديم. اين ارزشها نبايد خدشهدار شود. لذا بايد سعي کنيم که آنچه نظر بنيانگذار اين انقلاب بوده را در نظر داشته باشيم و به سمت اهداف امام برويم.
جنگ براي انقلاب و جمهوري اسلامي از يک سو و جبهه استکبار و ايادي منطقهاي آن از سوي ديگر چه نتايج و تبعات سوئي را به همراه داشته است؟
حاج احمد: جنگ نه از نظر مادي بلکه از نظر معنوي ابهت غرب را شسکت. جنگ اگر نبود، پيام امام به گورپاچف معنا نداشت. جنگ موجب شد که اين برداشت که با فرهنگ غرب و آن چيزي که به عنوان اسوه و اساس حرکتهاي مادي، يعني ديدگاههاست و با آنها نميتوان جنگيد، جنگ ما اين تصور را باطل کرد، و الا ما ميدانيم که اگر آمريکا بخواهد ما را نابود کند، او خيلي اسلحه دارد و ما نداريم، اما اينکه ملتي به خاطر اينکه اسلحه ندارد چيزي نگويد را در دنيا باطل کرد.
در شرايط بمباران و موشکباران و... حضرت امام در ارتباط با خانواده در آن شرايط چه برخوردي داشتند؟
حاج احمد: وقتي جنگ شروع شد، مدتي طول کشيد تا کار به بمباران شهرها کشيد. در ابتداي جنگ از ستاد مشترک کسي آمد که مربوط به تيم مهندسي بود و يک مکان ضدبمب و مستحکم براي امام درست کرد، اما حضرت امام فرمودند من به اينجا نميروم و هرچه هم که من گفتم حداقل شما بياييد و اطاق مذکور را ببينيد، ايشان فرمودند من از همين بيرون آنجا را ديدهام و به آنجا نخواهم آمد. تا وقتي که تهران زير موشکباران دشمن قرار گرفت ايشان در اتاق معمولي خودشان بودند و خيلي معمولي برخورد ميکردند. وقتي هم که من خيلي اصرار کردم، ايشان قسم خوردند که من اين کار را نخواهم کرد و بين من و بقيه افراد هيچ تفاوتي نيست. ايشان ميگفت اگر بمبي به خانه من بخورد و پاسدارهاي اطراف منزل کشته شوند و من در اتاق ضد بمب زنده بمانم، ديگر من به درد رهبري نميخورم. من زماني ميتوانم مردم را رهبري کنم که زندگي من مثل آنها باشد و همه در کنار همديگر باشيم.
از نظر خانوادگي هم سالها پيش وقتي مأمورين ساواک به خانه ما ريختند که امام را بگيرند، مادر من در حياط ايستاده بود که من از خانه بيرون دويدم و ايشان به من گفت: «پدرت را بردند. اگر ميخواهي او را ببيني زودتر برو.» کلاً مادرم و خواهرانم اهل اين حرفها نيستند و ترسو نيستند و فقط نگرانيشان در مورد حال امام بود. نکته ديگر اين است که امام اصلاً مايل نبودند که يک چنين صحبتهايي در آن زمان بشود.
يک نکتهاي به خاطرم آمد که برايتان نقل کنم. يک روز که تهران شديداً زير بمباران و موشکباران بود. مادرم وارد اتاق شدند و ديدند که يک پتويي کج افتاده است. با نهايت خونسردي مرا صدا زدند که بيا و سر پتو را بگير تا آن را درست کنيم. امام از اين حرف خندهاش گرفت.
کدام يک از رفتارهاي ويژه حضرت امام ميتواند به عنوان يک الگوي خاص مورد استفاده جوانهاي مذهبي واقع شود؟
حاج احمد: به نظر من مهمترين خصلت امام دو چيز بود: يکي صداقت و ديگري صميميت؛ يعني امام هرگز اين گونه نبود که يک جايي حرفي بزند و جاي ديگر همان حرفش را عوض کند. رفتار امام در بيرون از خانه و درون خانه يکي بود و فقط در خانه کمي رسميت ايشان کم رنگ ميشد. بارها شده بود که من وقتي وارد خانه ميشدم، ميديدم که ايشان مشغول بازي با کودکان هستند. با مردم هم خيلي صميمي و صادق بودند. همچنين تا وقتي که مادرم سر سفره نميآمد، امکان نداشت که ايشان غذا بخورند.
نظر امام در مورد نيروهاي مسلح چه بود؟
منبع: نشريه امتداد- ش 48
/ن