دانشمند شیرین سخن
گربهای درخانهی پیرزنی به سر میبرد و روزها گرسنگی را تحمل میكند. تا اینكه تصمیم میگیرد به سرای امیر برود، چون شنیده بود كه آنجا غذاهای لذیذ و خوردنیهای رنگارنگ وجود دارد. گربه در طمع به دست آوردن آن غذاها و به قصد اینكه شكم را از آن همه خوردنیهاى خوشمزه پر كند به میهمانسرای امیر میرود، اما غلامان سلطان، گربهی گرسنه را نشانهی تیرهای خود قرار میدهند و پیش از آنكه پنجهی گربه به طعمه برسد،از خانه فراری میشود و در آن حال كه خون از سر و رویش جاری است و هر دم جان خود را در خطر میبیند،زبان به پند میگشاید.
یكی گربه در خانهی «زال» (1) بود
كه برگشته ایام و بد حال بود
دوان، شد به «مهمانسرای» امیر
غلامان سلطان زدندش به تیر
چكان خونش از استخوان میدوید
همی گفت و از هول جان میدوید:
«اگرجستم از دست این تیرزن
من و موش و ویرانهی پیرزن
نیرزد عسل، جان من زخم نیش
قناعت نكوتر به دوشاب (2) خویش
خداوند از آن بنده خرسند نیست
كه راضی به قسم خداوند نیست. »
این حكایت شیرین و پندآموز از كتاب گلستان سعدی نقل شده است. گلستان یكی از شاهكارهای سعدی است. سعدی در این كتاب حكایات ارزندهای از تجربهها و آموختههای خویش را در ایام سفر و دوران گذران عمر با رعایت همهی واقعیات و تلخ و شیرینیهای آن بیان نموده و درانتهای هر حكایتی برای زیباتر شدن و فرا گرفتن هر چه بهتر مفهوم آن، چند بیت شعرهم آورده است.
شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی ملقب به افصحالمتكلمین درشهرگل و گلاب، شیراز و در خاندانی عالم متولد شد.زندگانی سعدی را به سه دوره تقسیم میكنند: یكی دورهی جوانی و تحصیلات، دیگر دورهی سیر و سیاحت و سومین دوره، دوران پیری اوست كه پایان آن به گوشهنشینی سعدی میانجامد. شیخ در دوران كودكی، خدا را بسیار عبادت میكرد و شبزندهدار بود. او در كودكی پدر خود را از دست داد. آن زمان پدر سعدی، در دربار اتكابكان فارس دارای ارزش و احترام خاصی بود؛ زیرا تمام خاندان وی از عالمان دینی بودند و در این میان تنها سعدی بود كه ذوق لطیف شاعری داشت. اما شاعری، شغل سعدی نبود. او در دورهی جوانی در مدرسهی نظامیهی بغداد تحصیلات خود را ادامه داد. سعدی در سفرهای مختلف خود (كه شروعش با آمدن به بغداد برای گذراندن دوران تحصیل بود) با انسانها و سرزمینهای مختلفی آشنا و همنشین میگردد و بنابر گفتهی خود،ازهرخرمنی خوشهای میچیند و در پایان سفرهای خود به شیراز بر میگردد و در ردیف نزدیكان سلطان سعدبناتابك زنگی در میآید.نكتهی مهمی كه دربارهی سعدی قابل ذكر است، شهرت بسیار او در زمان زندگیاش است و میتوان گفت كه كمتر شاعری چنین موفقیتی را داشته است. در هر حال دفتر زندگی «شیخ اجل» و «حكیم اخلاق» قبل از پایان قرن هفتم به سر می رسد. اما آثار او استوار و زنده خواهد ماند.
شهرتی كه سعدی در زمان زندگى خود به دست آورد،پس از مرگش با سرعتی بیسابقه افزایش یافت. زیرا از یكسو او دریچهی پند و حكمت و راهنمایی را با سخنانش به روی مردم گشوده بود و از سوی دیگرآموختههای خود را در سخنانش برای صلاح كار دیگران گفته بود. ضمن این كه سخنان گرم و شیوای خود را در قالب نظم و نثراخلاقی همراه با پند و اندرز بیان نموده و درعین حال،نصیحتهای عالمانهی خود را در قالب طنز و بذلهگویی به كار میبرد تا برای شنونده، شیرینتر و دلچسبتر باشد. نكتهی دیگراین كه سعدی در بیان مقاصدش از ضربالمثلهایی استفاده كرده كه اغلب در بین مردم رواج داشته است. همهی اینها باعث شیرینی و شیوایی اشعار سعدی شده است. به هر حال شعر سعدی، شعر تپش قلب است. آواز عشق است و جدایی. سخن محبت است و نوای زندگانی. اشعاری كه به خاطر بیان آن او 30 سال بیشتر از زندگی خود را در سفر گذراند. اما در هیچ كجا آرام و قرار نیافت و سرانجام پس از یك عمر خانه بهدوشی و مسافرت به زادگاهش، شیراز، بازگشت. كتاب بوستان سعدی از شاهكارهای ادبیات فارسی است. این كتاب، با موضوعات اخلاق، تربیت،موضوعات اجتماعی، عدل، احسان و . . . در 10 باب تنظیم شده است. سعدی در مورد سبب تألیف كتاب بوستان میگوید:سفرهای بسیاری به نقاط مختلف جهان كردم و تجربیات زیادی دراین سفرها كسب نمودم. هنگام بازگشت به شیراز،بنا به رسم باید برای دوستان سوغاتی میآوردم.با خود فكر كردم، چه سوغاتی بهتر از اینكه تمام تجربیات و دیدهها و شنیدههایم را برای ایشان به ارمغان برم. بنابراین تمام سخنهایم را كه از قند هم شیرینتر هستند، در مجموعهای گردآوری كردم و تحفهی درگاه دوستان آوردم.
شد،غلامی كه آبِ جوی آرد
آب جوی آمد و غلام ببرد
دام،هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رفت و دام ببرد.
دیگرصیادان دریغ خوردند و ملامتش كردند كه:چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن؟
صیاد گفت: ای برادران! چه توان كردن؟ مرا روزی نبود و ماهی را هم چنان روزی بود.
صیاد بیروزی در دجله نگیرد
ماهی بیاجل بر خشك نمیرد.
پادشاهی،پسر را به «ادیبی» داد و گفت: این فرزند توست.تربیتش چنان كن كه یكی از فرزندان خویش.
ادیب گفت: فرمانبردارم.
سالی چند بر او سعی كرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند.ملك،دانشمند را مؤاخذت كرد و فرمود كه: وعدهی خلاف كردی و وفا به جا نیاوردی.ادیب گفت: بر رای خداوند روی زمین،پوشیده نماند كه تربیت یكسان است و طبایع مختلف.
گر چه سیم و زر، سنگ آید همی
در همه سنگی نباشد زر و سیم
بر همه عالم همی تابد سهیل (4)
جایی انبان میكند جایی ادیم
هرگزازدور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان درهم نكشیدم،مگر وقتی كه پایم برهنه بود و استطاعت «پاپوشی» نداشتم. به جامع كوفه درآمدم،دلتنگ.یكی را دیدم كه پای نداشت.سپاس نعمت حق به جای آوردم و بربیكفشی صبركردم.مرغ بریان به چشم مردم سیركمتراز برگ تره بر«خوان» است وانكه را دستگاه و قوت نیست شلغم پخته، مرغ بریان است!
/ن
یكی گربه در خانهی «زال» (1) بود
كه برگشته ایام و بد حال بود
دوان، شد به «مهمانسرای» امیر
غلامان سلطان زدندش به تیر
چكان خونش از استخوان میدوید
همی گفت و از هول جان میدوید:
«اگرجستم از دست این تیرزن
من و موش و ویرانهی پیرزن
نیرزد عسل، جان من زخم نیش
قناعت نكوتر به دوشاب (2) خویش
خداوند از آن بنده خرسند نیست
كه راضی به قسم خداوند نیست. »
این حكایت شیرین و پندآموز از كتاب گلستان سعدی نقل شده است. گلستان یكی از شاهكارهای سعدی است. سعدی در این كتاب حكایات ارزندهای از تجربهها و آموختههای خویش را در ایام سفر و دوران گذران عمر با رعایت همهی واقعیات و تلخ و شیرینیهای آن بیان نموده و درانتهای هر حكایتی برای زیباتر شدن و فرا گرفتن هر چه بهتر مفهوم آن، چند بیت شعرهم آورده است.
شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی ملقب به افصحالمتكلمین درشهرگل و گلاب، شیراز و در خاندانی عالم متولد شد.زندگانی سعدی را به سه دوره تقسیم میكنند: یكی دورهی جوانی و تحصیلات، دیگر دورهی سیر و سیاحت و سومین دوره، دوران پیری اوست كه پایان آن به گوشهنشینی سعدی میانجامد. شیخ در دوران كودكی، خدا را بسیار عبادت میكرد و شبزندهدار بود. او در كودكی پدر خود را از دست داد. آن زمان پدر سعدی، در دربار اتكابكان فارس دارای ارزش و احترام خاصی بود؛ زیرا تمام خاندان وی از عالمان دینی بودند و در این میان تنها سعدی بود كه ذوق لطیف شاعری داشت. اما شاعری، شغل سعدی نبود. او در دورهی جوانی در مدرسهی نظامیهی بغداد تحصیلات خود را ادامه داد. سعدی در سفرهای مختلف خود (كه شروعش با آمدن به بغداد برای گذراندن دوران تحصیل بود) با انسانها و سرزمینهای مختلفی آشنا و همنشین میگردد و بنابر گفتهی خود،ازهرخرمنی خوشهای میچیند و در پایان سفرهای خود به شیراز بر میگردد و در ردیف نزدیكان سلطان سعدبناتابك زنگی در میآید.نكتهی مهمی كه دربارهی سعدی قابل ذكر است، شهرت بسیار او در زمان زندگیاش است و میتوان گفت كه كمتر شاعری چنین موفقیتی را داشته است. در هر حال دفتر زندگی «شیخ اجل» و «حكیم اخلاق» قبل از پایان قرن هفتم به سر می رسد. اما آثار او استوار و زنده خواهد ماند.
شهرتی كه سعدی در زمان زندگى خود به دست آورد،پس از مرگش با سرعتی بیسابقه افزایش یافت. زیرا از یكسو او دریچهی پند و حكمت و راهنمایی را با سخنانش به روی مردم گشوده بود و از سوی دیگرآموختههای خود را در سخنانش برای صلاح كار دیگران گفته بود. ضمن این كه سخنان گرم و شیوای خود را در قالب نظم و نثراخلاقی همراه با پند و اندرز بیان نموده و درعین حال،نصیحتهای عالمانهی خود را در قالب طنز و بذلهگویی به كار میبرد تا برای شنونده، شیرینتر و دلچسبتر باشد. نكتهی دیگراین كه سعدی در بیان مقاصدش از ضربالمثلهایی استفاده كرده كه اغلب در بین مردم رواج داشته است. همهی اینها باعث شیرینی و شیوایی اشعار سعدی شده است. به هر حال شعر سعدی، شعر تپش قلب است. آواز عشق است و جدایی. سخن محبت است و نوای زندگانی. اشعاری كه به خاطر بیان آن او 30 سال بیشتر از زندگی خود را در سفر گذراند. اما در هیچ كجا آرام و قرار نیافت و سرانجام پس از یك عمر خانه بهدوشی و مسافرت به زادگاهش، شیراز، بازگشت. كتاب بوستان سعدی از شاهكارهای ادبیات فارسی است. این كتاب، با موضوعات اخلاق، تربیت،موضوعات اجتماعی، عدل، احسان و . . . در 10 باب تنظیم شده است. سعدی در مورد سبب تألیف كتاب بوستان میگوید:سفرهای بسیاری به نقاط مختلف جهان كردم و تجربیات زیادی دراین سفرها كسب نمودم. هنگام بازگشت به شیراز،بنا به رسم باید برای دوستان سوغاتی میآوردم.با خود فكر كردم، چه سوغاتی بهتر از اینكه تمام تجربیات و دیدهها و شنیدههایم را برای ایشان به ارمغان برم. بنابراین تمام سخنهایم را كه از قند هم شیرینتر هستند، در مجموعهای گردآوری كردم و تحفهی درگاه دوستان آوردم.
چند حكایت از زبان سعدى:
شد،غلامی كه آبِ جوی آرد
آب جوی آمد و غلام ببرد
دام،هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رفت و دام ببرد.
دیگرصیادان دریغ خوردند و ملامتش كردند كه:چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن؟
صیاد گفت: ای برادران! چه توان كردن؟ مرا روزی نبود و ماهی را هم چنان روزی بود.
صیاد بیروزی در دجله نگیرد
ماهی بیاجل بر خشك نمیرد.
پادشاهی،پسر را به «ادیبی» داد و گفت: این فرزند توست.تربیتش چنان كن كه یكی از فرزندان خویش.
ادیب گفت: فرمانبردارم.
سالی چند بر او سعی كرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند.ملك،دانشمند را مؤاخذت كرد و فرمود كه: وعدهی خلاف كردی و وفا به جا نیاوردی.ادیب گفت: بر رای خداوند روی زمین،پوشیده نماند كه تربیت یكسان است و طبایع مختلف.
گر چه سیم و زر، سنگ آید همی
در همه سنگی نباشد زر و سیم
بر همه عالم همی تابد سهیل (4)
جایی انبان میكند جایی ادیم
هرگزازدور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان درهم نكشیدم،مگر وقتی كه پایم برهنه بود و استطاعت «پاپوشی» نداشتم. به جامع كوفه درآمدم،دلتنگ.یكی را دیدم كه پای نداشت.سپاس نعمت حق به جای آوردم و بربیكفشی صبركردم.مرغ بریان به چشم مردم سیركمتراز برگ تره بر«خوان» است وانكه را دستگاه و قوت نیست شلغم پخته، مرغ بریان است!
پینوشت:
1. زال: پیرزن
2. دوشاب: شیره ى انگور.
3. غالب آمد: چیره شد.
4. سهیل: خورشید.
/ن