نکاتي چند در غزلي از حافظ (1)

ازجمله غزلهايي ازحافظ که درطول ساليان دراز،طرف توجه خاص و عام قرار گرفت ،غزل مربوط به آفرينش آدم البشر عليه السلام است که غزلي است ،بحث انگيز ،با نکات باريک بسيارو مشکلات آسان نما ؛که پژوهشگران و شارحان غزلهاي حافظ ،
سه‌شنبه، 18 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نکاتي چند در غزلي از حافظ (1)
نکاتي چند درغزلي از حافظ (1)
 


 

نويسنده:دکتر احمد شوقي نوبر*




 

 

چکيده :
 

ازجمله غزلهايي ازحافظ که درطول ساليان دراز،طرف توجه خاص و عام قرار گرفت ،غزل مربوط به آفرينش آدم البشر عليه السلام است که غزلي است ،بحث انگيز ،با نکات باريک بسيارو مشکلات آسان نما ؛که پژوهشگران و شارحان غزلهاي حافظ ،يا به آساني از آنها گذشته اند و يا نظريه هاي مغاير با يکديگر درباره ي آنها داده اند ؛از اين رو نگارنده برآن است که در حد توفيقات خود ،باري ديگر آن غزل را بر اساس ديوان حافظ به تصحيح مرحوم دکتر پرويز خانلري (1)،با قيد شماره ي ابيات ،نقل کرده ،و بعضي از نکات مهم آن را ،با نقد نظريه هاي ارائه شده از سوي حافظ پژوهان ،درذيل شماره ي هر يک از آن ابيات توضيح بدهد .
واژه هاي کليدي :
حافظ ،غزل ،ملائکه ،آدم البشر ،خرابات ،پيمانه ،ملکوت ،ميخانه .
نکاتي چند درغزلي از حافظ
دوش ديدم که ملايک در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشين باده ي مستانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشيد
قرعه ي کار به نام من ديوانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند

 

شکرآن را که ميان من واو صلح افتاد
حوريان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

آتش آن نيست که بر شعله ي او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

کس چو حافظ نکشيد از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

 

منسجم بودن اين غزل
 

پيش از آن که به نقل و نقد و بررسي نظريه هاي صاحبنظران درباره ي نکات اين غزل بپردازيم بي مناسب نيست که اشاره يي بر انسجام ابيات آن بکنيم ؛بطوري که پيداست ،مضمون محوري اين غزل ،آفرينش آدم البشر (ع)است که تار و پود نقش هاي بديع آن را به هم پيوند مي دهد و در هر بيت با يکي از جلوه هاي خود ظهور پيدا مي کند .

1-دوش :
 

اغلب حافظ پژوهان و شارحان ديوان حافظ «دوش»را در معني متعارف آن يعني ديشب گرفته اند (2)سودي بسنوي ضمناً افزوده است که «خواجه زمانهاي گذشته را بالفظ دوش تعبيرمي کند،چنان که درقافيه ي الف نيز فرموده است :
«دوش ازمسجد سوي ميخانه آمد پيرما...(3)
ختمي لاهوري آن را تعبير به «وقت تخمير طينت آدم صفي »کرده که «نسبت به کاملان ،(بمنزله ي)ديشب بود».(4)
دکتر حسن انوري که تأمل و تعمق بيشتر درباره ي اين غزل داشته اند در مورد لفظ دوش ،نوشته اند :«دوش »نه همان شب پيش ،بلکه لحظه يي است فراترازتقويم ،لحظه يي است که نشان از ازل دارد و در همان حال به ابديت پيوسته است .(5)
بر اساس توضيحي که ختمي لاهوري ومخصوصاً دکتر انوري داده اند بايد معتقد باشيم که خواجه حافظ در شهودي حضور يافته که خلقت آدم «ع»را ديده است ؛که در اين صورت بسبب تالي بودن شهود بر وجود نه تنها تقدم حافظ بر اصل وجود خود (حضرت آدم )لازم مي آيد که محال است ؛بلکه کلمه ي «دوش »صرفاً قيد زمان بر «زدن در ميخانه و سرشتن خاک آدم (ع)واقع مي شود ؛حال آن قيد زمان بر فعل «ديدم »(شهود کردم )است و عبارات بعدي (خلقت آدم )،در توضيح آن شهود آمده است ؛بنابراين اين کلمه «دوش »در بين مورد بحث ،همان معني «ديشب »يا بقول سودي «شب گذشته »را به خاطر مي آورد .با اين وصف ،بايد گفت که خواجه ،ظاهراً فقط در بيت زير ،مرتبه ي ازل را -که هوز عالم و آدم آفريده نشده است -از کلمه ي «دوش »اراده کرده ،که درآن «نداي عشق »الهي را -که فضاي سينه ي حافظ هنوز از شوق آن ،پر از صدا (پژواک )است -در اندرون ما سرداده اند .

 

نداي عشق تو دوشم در اندرون دادند
فضاي سينه زشوقم هنوز پر از صداست

خواجه حافظ کلمه ي «دوش »يا «ديشب »را غالباً درابياتي بکار مي برد که مضمون عرفاني دارند و يا به نحوي درارتباط با مکتب عرفان قرار مي گيرند،که ازآن جمله ،به موارد زير مي توان اشاره کرد :
الف -دربيان کشف و شهودهاي عرفاني :

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند

بيخود از شعشعه ي پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلي صفاتم دادند

ب-در بيان تجلي خداي -تعالي -درطبيعت و توحيد گويي پديده هاي جهان بر او :

بلبل زشاخ سرو به کلبانگ پهلوي
مي خواند دوش درس مقامات معنوي

يعني بيا که آتش موسي نمود گل
تا ازدرخت نکته ي توحيد بشنوي

ج-در بيان پيام فرشته ي غيب ؛که خواجه آن را درميخانه دريافت مي کند :

بيا که هاتف ميخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و ازقضا مگريز

هاتفي از گوشه ميخانه دوش
گفت ببخشند گنه مي بنوش

د-دربيان تحول روحي خود ،و يا ديگري :

حافظ خلوت نشين دوش به ميخانه شد
از سو پيمان برفت با سر پيمانه شد

دوش از مسجد سوي ميخانه آمد پيرما
چيست ياران طريقت بعد ازين تدبير ما

مامريدان روي سوي کعبه چون آريم چون
روي سوي خانه ي خماردارد پير ما

در خرابات طريقت ما نيز هم منزل شويم
کاين چنين رفتست درعهد ازل تقدير ما (6)

ه-در بيابان پندهاي عارفانه :

دوش پنهان گفت با من کارداني تيزهوش
کز شما پوشيده نبود راز پيرمي فروش

گفت آسان گيربرخود کارهاي کز روي طبع
سخت مي گيرد جهان بر مردمان سخت کوش

و-در بيان عهدي که خداي -تعالي -در ازل با ذريه ي آدم «ع»بسته است (نداي عشق تو دوشم دراندرون داند ...)که با مختصر توضيحي پيشتر ذکرشد .
ديدن ،ديدم :
«ديدن »در بيت مورد بحث (دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند ...)معادل است با اصطلاح عرفاني «شهود »،عزالدين محمود بن علي کاشاني در باره ي شهود گويد :
مراد از شهود حضور است ،هر چه دل حاضر آن است ،آن چيز مشهود اوست ،اگرحاضرحق است شاهد اوست ،و اگر حاضر خلق است شاهد آن »(7)
و درعرفان ،غالباً ازشهود ،شهود حق -تعالي -را اراده مي کنند که براثرتداوم در ذکر گفتن و استغراق ،بر سالک حاصل مي شود و سبب کشف شدن بعضي ازحقايق بر او مي گردد که لابد برحافظ نيز از برکت شب زنده داريها با قرآن و دعا ،و درس صبحگاهي ،که خود بارها اشاره بر آن کرده ،دست داده است :

مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ورد نيم شب و درس صبحگاه رسيد

همت حافظ و انفاس سحر خيزان بود
که زبند غم ايام ،نجاتم دادند

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهاي تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

و اما شهود عارف درارتباط باحق-تعالي -بر سه قسمت است:شهود افعال ،شهود صفات و شهود ذات؛که شهود افعال خداي را-عزو جل -محاضره ؛و شهود صفاتش را مکاشفه ؛ و شهود ذاتش را-تعالي و تقدس-مشاهده خوانند.(8)
خواجه حافظ در غزل مورد بحث ،از فعل «ديدم »شهود افعال الهي را اراده کرده، زيرا آفرينش آدم (ع)از افعال حق -تعالي -است ؛بنابراين خواجه براثرداشتن حضور دل به خداي -تعالي -به مقام شهود افعال الهي رسيده ،و خلقت حضرت آدم را با سر که محل مشاهده است ديده است ،و اما شهود يا در غياب اشياء است ،مثل خواب و حالت شکر و بيخودي ؛که آن را واقعه مي خوانند و يا در حضور اشياء مانند صحو و بيداري ،که مکاشفه خوانده مي شود ؛(9)از آنجا که شهود آفرينش آدم (ع)مغايرت با حضور اشياء دارد توان گفت که حافظ در اين شهود غايب از اشياء بوده است .در ميان شارحان ديوان حافظ ،يکي سودي است که مختصر توضيحي در اين خصوص آورده است :
«ديدم -در اين بيت ،فعل قبل است به معناي دانستم »
و ديگر علامه طباطبائي که در ضمن معني بيت ،اشاره کرده است ،برآن که آن ديدن ،در عالم مشاهده يا خواب بوده است :
«شب گذشته ديدم (در عالم مشاهده و يا خواب ).(11)
ميخانه ،کدام ميخانه ؟
درباره ي تعبيراز ميخانه درغزل مورد بحث نظرهاي مختلف داده اند که به اختصار نقل و بررسي مي کنيم :
الف -استاد خرمشاهي در اين خصوص تعبير دواني (متوفي در 908ق)را از رساله يي که در شرح اين غزل نوشته از نسخه ي خطي کتابخانه ي مجلس نقل کرده است .دواني در آن رساله ،مراد از ميخانه ،«وجود »را دانسته بدان مناسبت «که مستجمع جميع کمالات است ...»و «قوه ي عشق در آن ساري است ».(12)
با اين نظر ،بايد معتقد باشيم که خاک آدم «ع»را فرشتگان از همه ي جهان هستي برداشته اند ،که چنين نيست ؛مگرآن که قصد دواني ،از «وجود »همين کره ي خاکي باشد .
ب-شارح سودي ،«در ميخانه »را تعبير به «در عشق و محبت »(13)کرده است که تعبيري مبهمي است .
ج-مرحوم دکتر حسينعلي هروي درباره ي ميخانه نوشته اند که «ميخانه در اين بيت تعبير عرفاني خود را دارد ؛يعني جايگاه عشق الهي ،و مي تعبيري از اين عشق و حال است ».(14)
بر اساس اين نظر ،باز اين سؤال به ذهن مي رسد که جايگاه عشق الهي کجاست ؟که معلوم نکرده اند .
د-دکتر خليل خطيب رهبر نيز هم ،پاسخي مبهم به اين سؤال داده اند :«ميکده ي معرفت ».(15)
ه-علامه سيد محمد حسين طباطبائي ،در توضيحات بيت ،آن را تعبير به منزل جانان کرده اند :«شب گذشته ديدم (در عالم مشاهده و يا خواب )که ملائکه ...در منزل جانان را مي کوبند ».(16)
و-لاهوري به استناد «تفسير غريب برهاني »ميخانه را عالم لاهوت ،عالم امکان لامکان ذات الهي دانسته ،که از شرح و بيان مستغني است ».(17)
از آنجا که عالم لاهوت عالم اعيان ثانيه و غيب مطلق است ،دانسته نيست که براساس نظر لاهوري ،خواجه حافظ چگونه توانسته راه به عالمي يابد که هيچ کس را خبري از آن نيست ؟!
در اين ميان ،دکتر حسن انوري و داريوش آشوري نظري صائب ترازديگران ،درباره ي ميخانه اظهار کرده اند .دکتر حسن انوري ،ضمن آن که زمين را در لحظه ي شهود بالقوه دانسته علت تسميه ي آن را به ميخانه چنين بيان کرده است :
«زمين مسکن آدم خواهد شد و آدم -و فقط آدم -درآن به ميخواري خواهد نشست (در بعد عرفاني «مي »معرفت و عشق است )پس زمين در اين لحظه بالقوه ميخانه است ».(19)
هرچند «دير مغان »با توجه به توصيفاتي که خواجه حافظ از حال و هواي دير و پير مغان و ساقي و مغبچه ،و شمع و شاهد و گلاب آن ،بخصوص در غزلي با مطلع

در سراي مغان رفته بوده وآب زده
نشسته پير صلائي به شيخ و شاب زده

دارد بعيد به نظر مي رسد که استعاره از عالم خاکي و مترادف با ميخانه باشد ولي خواجه در مواردي چند ،از جمله ابيات زير تصريح به آن کرده که در نظر او کره ي خاکي ،بدان مناسبت که همه در آن مست از باده ي عشقند ،بمنزله ي ميخانه (=خرابات )است :

غفلت حافظ درين سراچه عجب نيست
هر که به ميخانه رفت بي خبرآيد

بر در ميخانه عشق اي ملک تسبيح گوي
کاندر آنجا طينت آدم مخمر مي کنند

هر که آمد به جهان نقش خرابي دارد
در خرابات مپرسيد که هشيارکجاست
 

پی نوشت ها :
 

* عضو هيات علمي واحد خوي
1-حافظ شيرازي ،شمس الدين ،ديوان ،به تصحيح دکتر پرويز ناتل خانلري ،انتشارات خوارزمي ،چاپ دوم تهران ،1364،ه.ش .
2-رک :هروي ،حسينعلي ،شرح غزلهاي حافظ ،ناشرخود مؤلف ،ج2،چاپ سوم ص768،خطيب رهبر دکترخليل ،شرح غزليات حافظ شيرازي ،از انتشارات صفي عليشاه ،چاپ اول ص247،خرمشاهي بهاءالدين ،حافظ نامه ،انتشارات علمي و فرهنگي و سروش ،چاپ پنجم ،تهران 1372،بخش اول ،ص678،طباطبائي علامه سيد محمد حسين ،جمال آفتاب ،با تحرير علي سعادت پرور،انتشارات تشيع ،چاپ اول ،قم ،ج3،ص356.
3-سودي بسنوي ،شرح سودي بر حافظ ،ترجمه ي عصمت ستارزاده چاپخانه رنگين ،ج2،تهران 1342،ص1079.
4-لاهوري ابوالحسن عبدالرحمن ،شرح عرفاني غزلهاي حافظ ،به تصحيح بهاءالدين خرمشاهي و ...نشرقطره ،ج2،ص1178.
5-انوري دکتر حسن ،يک قصه بيش نيست ،انتشارات ،علمي ،چاپ اول ،تهران 1368،ص153.
6-مضامين مربوط به ميثاق ازل ،ناظر بر اين آيه شريفه هستند :
و اذ اخذ ربک من بني آدم من ظهور هم ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم الست بربکم قالوا بلي شهدنا ان تقولوا يوم القيامة انا کنا عن هذا غافلين ؛172الاعراف (7)
7و8-کاشاني عزالدين محمود بن علي ،مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه ،به تصحيح علامه جلال الدين همائي ،نشر هما ،چاپ سوم ،تهران 1367به ترتيب ص141،131.
و نيز رک مجله ي دانشکده ي ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي مشهد ،شماره سوم ،سال بيست و پنجم ،شماره مسلسل 98،پائيز1371ش،مقاله ي تجلي در ديوان حافظ ،از نگارنده ،ص701.
9-رک مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه ،همان مآخذ ،ص171.
10-سودي ،شرح سودي بر حافظ ،همان مآخذ ،ص1079.
11-طباطبائي علامه سيد محمد حسين ،جمال آفتاب ،همان مآخذ ،ج3،ص356.
12-خرمشاهي ،بهاءالدين ،حافظ نامه ،همان مآخذ،ص676.
13- سودي ،همان مآخذ ،ج2،ص768.
14-هروي دکترحسينعلي،همان مآخذ ،ج2،ص768.
15-خطيب رهبر دکتر خليل ،همان مآخذ ،ص248.
16-طباطبائي سيد محمد حسين ،همان مآخذ ،ج3،ص356.
17-لاهوري ،همان مآخذ ،ج2،ص1178.
18-انوري ،دکترحسن ،همان مآخذ ،ص133.
19-آشوري داريوش ،هستي شناسي حافظ ،(کاوشي دربنيادهاي انديشه او )نشر مرکز ،چاپ دوم ،ص194.
 

 

منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 11.
ادامه دارد...



 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط