درآمدي بر شناخت مفهوم زهد(1)
نويسنده:علي بورونيئ*
چکيده
هدف نوشتار درک هر چه بهتر اخلاق عملي رايج در صدر اسلام است. در آغاز تعاريف زهد توسط برخي از اصحاب و عارفان متصوفه نقل گرديده، سپس طبقه بندي زهد به زهد عام و خاص و خاص الخاص و تعريف از زاهد و سيره ي عملي بعضي از زاهدان اصحاب و تابعين مورد بررسي قرار گرفته و در پايان نيز سير تحول و دگرگوني زهد نظري و عملي به اختصار بيان شده است. عنوان نمودن کلمات بزرگان و روايات تاريخي راجع به رفتار و کردار آنان فقط به عنوان مقدمه اي براي کنکاش و تحقيق بيشتر در زمينه ي زهد و زهدگرايي اسلامي است.
واژه هاي کليدي: زهد، زاهد، عزلت، عزوبت، رياضت، زهد خاص، زهد عام، زهد خاص الخاص.
مقدمه
آنچه معناي زهد را حقيقت مي بخشد و آن را از قالب تعبير و تعاريف نظري صرف خارج مي کند و به آن جنبه ي کاربردي مي دهد سيره ي عملي زاهدان و عارفان است. پيامبر اسلام(ص) نه تنها مفهوم زهد را در کلمات خويش براي مسلمانان تبيين نمود بلکه با عمل به آن مسلمانان را به سوي مشي زاهدانه در زندگي فراخواند.
از اين رو زاهدان از صحابه و تابعين پيوسته در اقوال و اعمال خود از کلام و سيره ي پيامبر(ص) ياد مي کردند و ديگران را به تبعيت از آن فرا مي خواندند.
از آن جا که زهد داراي جايگاهي ويژه در عرفان است عرفا نيز در کلمات و تعابير خود به بيان سعي در معناي آن پرداخته و براي آن قايل به مراتب و درجات گشته اند. سير تطور مفهوم زهد بيشتر در همين بخش نمود يافته است.
آنچه در اين نوشتار به صورت اجمال به آن پرداخته مي شود ذکر شواهدي از سيره ي پيامبر(ص) و نيز کلمات بزرگان و روش عملي آنان است تا مقدمه اي براي تحقيق در زهد اسلامي و سير تطور و تحول آن از عصر پيامبر(ص) به بعد باشد.
حقيقت زهد
پيامبر(ص) زهد را به معناي کوتاه کردن آرزو و به جا آوردن شکر نعمت و پرهيز از محرمات الهي مي داند.(1) حضرت علي(ع) زهد را تفسير دو جمله از قرآن مي داند که: (لکيلا تأسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتيکم) و امام صادق(ع) زهد را ترک هر چيزي مي داند که انسان را از خدا باز دارد.(2)
بنابراين زهد از ديد بزرگان دين تعالي بخشي روح انساني و دوري گزيدن از دنيا است. به اين معنا که شخص دنيا را آفتي براي دين خود بداند و رستگاري را در بي اعتباري دانستن آن و در شاد نگرديدن به لذات آني آن جستجو کند تا به آرامش دست يابد.
ابومنصور اوزجندي(سده 6هجري) مي گويد:
بدان که حقيقت زهد تحقير دنياست و سبب تحقير دنيا معرفت دنياست که هر که دنيا را و عيب هاي دنيا را بشناسد دنيا در چشم وي خوار شود و چون خوار شد دست بدارد از وي.(3)
بر همين اساس بزرگان صوفيه نيز معاني بسياري را براي زهد عنوان کرده اند که همه به ترک دنيا و نکوهش دنيا طلبي اشاره دارد.
قشيري مي نويسد:
پيشينيان اندر زهد اختلاف کرده اند. سفيان ثوري گويد و احمد حنبل و عيسي بن يوسف و پيروان ديگر که زهد اندر دنيا کوتاهي امل است.
ابو عثمان مي گويد:
زهد دست بداشتن دنياست چنانچه هست نگويي تا رباطي کنم يا مسجدي را عمارت کنم .
ابن جلا مي گويد: زهد آن بود که به دنيا بنگرد به چشم وال تا اندر چشم تو حقير گردد تا از وي برگشتن تو را آسان بود.
زهد دست بداشتن دينار است و درم.
ابوسليمان مي گويد:
زهد دست بداشتن است از آنچه تو را از خداي مشغول دارد.(4)
و ابو نصر سراج زهد را مقامي شريف و اساس احوال پسنديده و اولين قدم قاصدان خداوند مي داند و حب دنيا را منشأ همه ي گناهان به شمار مي آورد و معتقد است که هر کس اساسش با زهد استوار نشود ديگر کارهايش درست نمي شود.(5)
ترک دنيا دوستي به معناي ترک محرمات است و بنا به فرمايش پيامبر گرامي اسلام(ص) زهد حرام کردن حلال بر خود نيست بلکه به اين است که انسان اطمينانش به آنچه در دست خداست بيشتر باشد از آنچه در دست خود اوست.(6) زاهد کسي است که به حداقل قانع باشد و در حد اعتدال و ميانه از نعمات و طيبات الهي بهره گيرد و همواره اين انديشه را در خويش تقويت نمايد که روزي در دست خداست و توکل خويش را بر پروردگار زياد گرداند. اين انديشه او را از محرمات دور مي کند و آمال و آرزوهاي دراز که زمينه اي براي آوردن به محرمات است. در نظر او کوتاه مي گردد.
سعدالدين حمويه جويني(سده ي هفتم هجري ) مي گويد:
زهد آن نيست که حلال کرده ي خداوند را بر خود حرام کني يا نان خشک و آرد ناپخته خوري. اما زاهدي آن است که بدانچه در خزينه ي خداوند است اعتماد بيش از آن داري بدانچه در دست توست. و چون بنده ي مؤمن تن را به شهوات کمتر دهد رغبت او به دنيا کمتر شود؛ اين را نه زهد مي گويند. چون نيت باقي بود در کار، به زاهدي برسد. و چون به مرتبه ي زاهدي برسد علامت او آن بود که دل او استوار بود که روزي رسانيدن حق است.(7)
امام محمد غزالي در باب حکم گرسنگي و فضيلت آن به اختلاف احوال مردمان به اين موضوع پرداخته و درباره ي اعتدال و ميانه روي مي نويسد:
بدان که مطلوب اقصي در همه ي حال ها و خوبي ها ميانه است؛ چه بهترين کارها ميانه است و هر دو طرف ميانه نکوهيده است؛ چنان که پيامبر(ص) گفته است: «خير الامور أوسطها» و گفت: «کلا طرفي قصيدالأمور ذميم». و آنچه در فضايل گرسنگي آورديم شايد که از آن چنان مفهوم شود که در آن افراط مطلوب است و چنين نيست و لکن از اسرار حکمت شريعت يکي آن است که هر چه طبع در آن طرف اقصي طلبد و در آن فسادي باشد شرع در بازداشتن از آن مبالغت فرمايد بر وجهي که نادان را چنان نمايد که آنچه مقتضي طبع است در مضادت آن به غايت امکان مي بايد رسيد. و عالم دريابد که مقصود ميانه است، زيرا که طبع چون غايت سيري طلبد بايد که شارع غايت گرسنگي را بستايد تا طبع باعث باشد و شرع مانع، پس هر دو با يکديگر برابري کنند و اعتدال حاصل آيد. و اگر کسي در مصادف طبع اسراف کند در شرع چيزي هست که بر اسائت او دليل باشد؛ چنان که شرع در ستودن قيام شب و صيام روز مبالغت نموده است. پس چون نبي(ع) دانسته است که بعضي پيوسته روزه مي دارند و همه شب نماز مي گذارند از آن نهي فرموده است. و چون اين دانستي بدان که فاضل تر به اضافت طبع معتدل آن است که چنداني بخورد که نه گراني معده باشد و نه درد گرسنگي، بل شکم را فراموش گرداند و [گرسنگي] اصلاً در او اثر نکند.(8)
به نظر مي رسد آنچه موجب مي شد زاهدان عصر پيامبر(ص) روح اعتدال و قناعت و کناره گيري از دنيا را در زندگي خويش جاري سازند، اولاً خوف از دوزخ و عذاب الهي بود که همواره بر روح آنان تسلط داشت و لحظه اي از آن غافل نمي شدند، زيرا محرمات الهي و دنياي مادي را سبب براي عذاب مي دانستند؛ و ثانيا، رستگاري و ريدن به نعمات بهشتي را در قناعت و اعتدال جستجو مي کردند. نيز در آن زمان زهد داري و پارسا منشي داراي اصول و درجات خاص نبود و قاعده و دستور خاصي را به دنبال نداشت. به اين معنا که زاهدان اوليه نسبت به زهد نظريه پردازي نمي کردند، بلکه به قول نيکلسون «آن را حقيقتي از حقايق مي دانستند و احساس آنها به زهد احساس خوف از خداوند بود و همان احساسي که آنها را به خوف فراخوانده بود»(9).
از ابوذري غفاري روايت است که گفت:
پرداختن به حق، هيچ دوستي براي من باقي نگذاشت و ترس از روز حساب گوشتي بر بدنم و يقين به ثواب الهي چيزي در خانه ام باقي نگذاشت.(10)
هنگامي که حبيب بن مسلمه هزار درهم به سوي او فرستاد، ابوذر آن را پس داد و گفت:
من بزي دارم که از آن شير مي دوشم و مرکبي دارم که بر پشتس سوار مي شوم و نياري به چپيز ديگر ندارم.(11)
مرحوم دکتر عبدالحسين زرين کوب نيز ترس از آخرت و اميد به رستگاري را از مباني زهد به شمار آورده است و مي نويسد:
در قرآن، خاصه در جاهايي که بيم دادن و ترسانيدن مشرکان مورد نظر بود، کوچک شمردن متاع دنيا و بشارت دادن به نعيم آخرت مکرر آمده است و اين امر خود از مباني زهد اسلامي به شمارست.(12)
$ درجات زهد
در معناي زهد در صدر اسلام، ترک محرمات الهي نقشي اساسي دارد که از خوف از عذاب و اميد به رستگاري سرچشمه مي گيرد. حال سؤال اين است که آيا معناي زهد فقط در ترک محرمات خلاصه مي شود يا اين که زهد داراي درجات و مراتب است و دوري و پرهيز از محرمات اولين قدم است و مي تواند نقطه ي آغازي براي زاهد و يا سالک باشد تا پس از آن درجات عالي تري را طي نمايد؟
امام صادق(ع) در پاسخ به اين که زاهد کيست، مي فرمايد:
زاهد کسي است که از ترس حساب رسي حلال دنيا را ترک گويد و از بيم کيفر حرام آن را رها کند.(13)
در اين سخن امام، درجه ي ديگري از زهد نمايان مي گردد که چيزي اضافه بر ترس از دوزخ و کيفر الهي در انجام محرمات است. به اين معنا که زاهد از حساب رسي حلال هم ترس دارد و امور حلال را ترک مي گويد تا در روز بازپسين و هنگام حساب بار کمتري بر دوش بکشد. زاهد به اين نکته يقين دارد که حساب الهي بسيار دقيق است. از اين رو، حلال دنيا را نيز کنار مي گذارد و جانب احتياط را مي پيمايد. اين مرتبه ي بالاتري از زهد است.
پيامبر گرامي اسلام(ص) که در رأس قرار داشت همين تصوير از زاهد را در زندگي خويش عملي ساخت و با آن که مي توانست از بهترين پوشاک و خوراک حلال استفاده کند پيوسته راه قناعت و زهد را مي پيمود. چنانچه از عايشه نقل است که گفت:
پيامبر(ص) هرگز از سيري ممتلي نشده بود و شبي بودي که من بگريستمي به سبب آن که مرا بر گرسنگي او رقت آمدي و شکم مبارک او را به دست بسودمي و گفتمي: نفس من فداي تو بادا، اگر چنداني تناول کني که قوت باشد و مانع گرسنگي بود. و او گفتي: اي عايشه! برادران من از پيامبران اولوالعزم بر چيزي از اين سخت تر صبر کردند و بر حال خود بگذشتند و به پروردگار خويش رسيدند [پس] بازگشت ايشان را گرامي داشت و ثواب ايشان بسيار گردانيد و من خود را شرمنده يابم اگر مرا [فردا] از ايشان قاصر گرداند بدانچه در زندگاني ترفه کنم. پس روزهاي اندک صبر کنم و دوست تر از آن دارم که نصيب من فرداي قيامت کم باشد و هيچ چيز به من دوست تر از آن نيست که به دوستان و برادران خود رسم. و عايشه قسم خورد و گفت: پس از اين سخن هفته اي تمام نشد تا حق تعالي وي را به جوار رحمت خود برد.(14)
و در جاي ديگر مي گويد:
گاه چهار ماه ب رسول خدا مي گذشت که آن حضرت از نان گندم سير نمي شد.(15)
رسول خدا خطبه خواند و فرمود: «به خدا سوگند، آل محمد روز را به شب نرساند در حالي که پيمانه اي از طعام داشته باشد.»(16)
نکته ي حايز اهميت در اين روايت اين است که اين روش پيامبر(ص)در ترک دنيا و زهدورزي در زماني است که قدرت و شوکت و مکنت مالي داشته و مي توانسته از بهترين غذاها تناول کند.
اما به گفته ي حسن بصري، پيامبر که نه خانه داشت -يعني خانه هاي همسرانش - به خدا سوگند، اين مطلب را از روي کمي رزق و روزي نگفت بلکه مي خواست تا امتش از او پيروي کنند.(17) و به همين جهت ابوذر مي گفت که طعام من در هفته صاعي جو بود در عهد پيامبر(ص) و به خدا که بر آن زيادت نمي کنم تا آنگاه که به لقاي او رسم؛ چرا که من از او شنيدم که مي گفت:
نزديک تر شما به من در روز قيامت و دوست تر شما بر من آن است که بر چيزي وفات کند که امروز بر آن است.(18)
دسته ي ديگري از اصحاب حتي در هنگام به دست آوردن امارت و حکومت و يا دارايي، در سفر و در حضر و در جنگ و صلح اين روش زاهدانه را فراموش نکردند و بر سيره ي پيامبر(ص) باقي ماندند.
عبدالله رواحه وقتي به غزوه ي موته مي رفت، هنگامي که با ياران و خويشان و شهر خويش وداع مي گفت، از خوف مرگ و از ترس دوزخ گريه مي کرد(19) و حباب بن ارت در روز مرگ به سبب مالي که گرد آورده بود گريه مي نمود.(20) سلمان فارسي حتي وقتي امارت داشت زنبيل مي بافت تا از دسترنج خودش نان خورده باشد و مي گويند حتي براي خود خانه هم نساخت و در سايه ي ديوار آرميد.(21) و حذيفه وقتي به امارت مداين مي رفت هيچ گونه حشمت و تکلف را اجازه نمي داد و هنگام ورود به شهر سوار خري بود و گرده اي نان را در دست گرفته بود و مي خورد.(22)
و در ميانه ي تمامي اصحاب، زهد حضرت علي(ع) زبانزد عام و خاص است. و زهد عملي او وي را مثل اعلاي تقواي الهي نموده است و روش زاهدانه ي او در زندگي باعث گشته تا عارفان و سالکان وي را سرحلقه زهد و عرفان قلمداد کنند.
ابونصر سراج درباره ي وي مي نويسد:
روزي بر در خزانه ايستاده بود و مي گفت: «اي طلا و نقره! غير مرا بفريبيد» و درباره ي او گفته شده پيراهني را که سه درهم خريده بود پوشيد و آن را از سر انگشتانش بريد.. .و گفته مي شود هنگامي که حضرت کشته شد، [امام]حسن [ع] بر بالاي منبر کوفه رفت و گفت: اي اهل کوفه! به تحقيق امير مؤمنان(ع) در ميان شما کشته شد. به خدا سوگند که او از دنيا به جز چهارصد درهم به جا نگذشت که آن را براي خريد خادمي کنار گذاشته بود.(23)
ابو نصر سراج از سي تن زاهدان عصر پيامبر(ص) ياد مي کند و به شيوه ي زاهدانه زندگي آنها اشاراتي دارد.(24)
تا اين جا به طور اجمال مشخص گرديد که زهد از ديدگاه پيامبر(ص) و اصحاب به منزله ي حقيقتي عملي بود که زاهد با به کار بستن آن در زندگي خويش، سعي در کسب رضايت و دوري از عذاب خداوند داشت و به عنوان امري يقيني و عيني در جامعه ي مسلمان آن روزگار به کار مي رفت.
پس از عصر پيامبر(ص) با آغاز حکومت راشدين و گسترش ممالک اسلامي و فتوحات گسترده، به تدريج زهدگرايي به صورت جنبشي آرام در قالب امر به معروف و نهي از منکر در آمد که از آن با نام جنبش زهدگرايي ياد مي کنيم.
پي نوشتها:
*دانش آموخته ي حوزه عليمه و کارشناسي ارشد اديان و عرفان تطبيقي
1. محمدي ري شهري، ميزان الحکمه، ج3، باب زهد.
2. همان.
3. مايل هروي، نجيب، اين برگ هاي پير، به نقل از مرتع السائلين و زادالسائلين، فصل 26،ص147.
4. رساله قشيريه، باب 9،ص174.
5. سراج، ابومنصور، اللمع في التصوف، بخش 2، باب مقام زهد، ص235.
6. محمدي ري شهري، ميزان الحکمه، ،باب زهد.
7. مايل هروي، نجيب اين برگه هاي پير، به نقل از مقاصد السالکين، ص432-431.
8. غزالي، محمد، احيا، علوم الدين، ج3،ص202.
9. نيکلسون، رينولد، تصوف اسلامي و رابطه انسان و خدا، ص33-32.
10. سراج، ابونصر، اللمع في التصوف، ص341.
11. همان، ص342.
12. زرين کوب، عبدالحسين، ارزش ميراث صوفيه، صص44-43.
13. محمدي ري شهري، ميزان الحکمه، ج3، باب زهد.
14. غزالي، محمد، احيا، علوم الدين، صص175-174.
15. بدوي، عبدالرحمن، تاريخ تصوف اسلامي، به نقل از ابن سعد، طبقات، 401/1
16. همان.
17. همان.
18. غزالي، محمد، احيا، علوم الدين، ص190.
19. بدوي، عبدالرحمن، تاريخ تصوف اسلامي، به نقل از ابونعيم، حليه الأولياء 118/1.
20. همان 141/1.
21. بدوي، عبدالرحمن، تاريخ تصوف اسلامي، به نقل از شعراني، طبقات 23/1.
22. بدوي، عبدالرحمن، تاريخ تصوف اسلامي، به نقل از ابونعيم، حليه الأولياء277/1.
23. سراج، ابونصر، اللمع في التصوف، صص340-339.
24.ر.ک: همان، ص377.
منبع:نشریه پایگاه نور شماره 6
ادامه دارد...
/ج