انسان درنگاه تطبیقی اسلام وحقوق بشر (1)

شناخت انسان بعنوان نقطه تلاقی یا موضوع احکام دین ازیکسو، و اعلامیه جهانی حقوق بشرو فرهنگ غرب ازسوی دیگر، حایز اهمیت است، درهردونگاه انسان تعریف و جایگاه واحدی ندارد، گاهی باگناه ذاتی یاچون گرگ درنده، زندگی می کند وگاهی نیز بعنوان محور هستی تفسیرمی شود. و همینطورگاهی فروتر از حیوان وگاهی نیز فراترازملائک تعریف
چهارشنبه، 29 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انسان درنگاه تطبیقی اسلام وحقوق بشر (1)

انسان درنگاه تطبیقی اسلام وحقوق بشر (1)
انسان درنگاه تطبیقی اسلام وحقوق بشر (1)


 

نویسنده : محرم علی خلیلی
منبع : اختصاصی راسخون




 

محرم علی خلیلی

چکیده:
 

شناخت انسان بعنوان نقطه تلاقی یا موضوع احکام دین ازیکسو، و اعلامیه جهانی حقوق بشرو فرهنگ غرب ازسوی دیگر، حایز اهمیت است، درهردونگاه انسان تعریف و جایگاه واحدی ندارد، گاهی باگناه ذاتی یاچون گرگ درنده، زندگی می کند وگاهی نیز بعنوان محور هستی تفسیرمی شود. و همینطورگاهی فروتر از حیوان وگاهی نیز فراترازملائک تعریف می شود، که این خود پارادوکس انسانی است. اما این معما و پارادوکس فقط بانگاه اسلامی ودینی که شناخت جامع وکامل ازانسان دارد قابل حل است. با نگاه تطبیقی در اصل شناخت از انسان ، کرامت وشخصیت او، جامعیت وکاملیت اسلام به اثبات می رسد.
واژگان کلیدی : اسلام، حقوق بشر، فرهنگ غرب، انسان، کرامت انسانی.

پیش نیاز :
 

امروزه ازپرچالش ترین مسائل، مسئله سازگاری وعدم سازگاری دین باحقوق بشراست، انسان بعنوان موضوع احکام دینی واعلامیه جهانی حقوق بشر، وبعنوان نقطه تلاقی؛ کلیدی ترین وچالش برانگیزترین مبحث این موضوع می باشد. ازاین روانسان درمحورهای اندیشه های بشری قرارگرفته وازجهت هستی شناختی وارزش شناختی، دیدگاه های مختلفی درباره او مطرح شده است. گفتمان غالب درفرهنگ کنونی غرب عموما واعلامیه جهانی حقوق بشرخصوصاکه بامحوریت انسانی تدوین گردیده؛ بانگاه لیبرالیستی به او نگریسته وامتیازات چون آزادی واختیارمطلق را برای اوقائل است. عام ازاینکه درحوزه رفتارخصوصی یااجتماعی، یا درحوزات اعتقادی وسیاسی باشد. وادبیاتی که درحقوق بشر بکار رفته است، ادبیات کاملا طلبکارانه است، اما زبان دین زبان تکلیف وتسلیم است، که بدون درنظرداشت مقام اجتماعی وسیاسی انسان؛ گزاره های که بنام معروف تعریف شده است بایدانجام دهد وآنچه را که بنام منکر تعریف شده باید ترک کند وگرنه عقاب خواهدشد. اماازآنجهت که درجهان مدرنیته وپست مدرنیسم غربی- که فرد گرائی برباور های سنتی غلبه دارد- تکلیف معنایی ندارد(1) این عقیده نهادینه می شود که برای رسیدن به مقام والای انسانی، بین دین وحقوق بشر باید یکی رابرگزید. تحقیق حاضر این پرسش راپاسخ می دهد که درکدامین گفتمان– اسلامی یاحقوق بشری – انسان به مقام وجایگاه بایسته خویش خواهد رسید ؟

گفتار اول:
 

انسان درتضارب اندیشه ها:
 

«بشر» که دراحکام دین وحقوق بشر، بعنوان موضوع بحث مطرح است، شناخت ونوع نگرش به آن، حایز اهمیت است. زیرا «تعیین حکم وحق، هردو، برای آن است که انسان با پیمودن طریقی که ازاین میان می گذردبه مقصد برسد»(2) ازسوی دیگر، تنظیم سامان اجتماعی و تصویر افق روشن چه درقالب«اعلامیه جهانی حقوق بشر» وچه درقالب «احکام دین» بستگی بنحو بنیش ونگاه به انسان دارد، آبشخورتفاوت هائی که درحقوق بشر ودین مشاهده می شود نیز ازنوع نگاه به انسان است. پرواضح است که هرمکتب واندیشه متناسب بانگاهش به جهان وانسان به تنظیم وسامان بخشی سیاسی، فرهنگی واجتماعی جامعه خواهدپرداخت.
حقیقت این است که چه ازنگاه ارزش شناختی وچه ازنگاه هستی شناختی؛ انسان درتضارب اندیشه هاقرارگرفته است. برخی از اندیشه وران انسان را برتروفراترازدیگرموجودات وبرخی اورا موجودی همتراز دیگرحیوانات، وعده ای نیزحتی فروترازحیوان معرفی کرده اند. وازنظرارزش شناختی نیزبرخی اورا اشرف مخلوقات وبعضی اورا موجودی خنثی( نه خوب ونه بد) وگروهی اورا شرور وپست وبی ارزش قلمدادکرده اند.(3) واین را می رساندکه بشردرخلقت، آفرینش وارزش، موجودی بسی پیچیده ودارای ابعاد وصفات متعدد ومتضاد می باشد. ازاین رو بیشترین تلاش پژوهشگران نیزدرطول تاریخ برمدارشخصیت وشناخت انسان بوده است. همانطوریکه هراکلیتوس می گوید:«آدمیان درجان های کوچک خود شان درجستجوی علومند نه درجهان بزرگ ومشترک» (4)ویابقول مهاتماگاندی:« در دنیا فقط یک حقیقت وجود داردوآن شناسایی ذات(نفس= خود) است.
هرکس خود را شناخت، خداودیگران را شناخته است.»(5)

گفتار دوم :
 

ضرورت شناخت انسان :
 

هرچندتلاش های انسان درابعادمختلف زندگی توأم با موفقیت های بوده است، وقافله علم وآگاهی بشر، با سرعت تمام رو به پیش می تازد، اما درلایه های پیدا وپنهان شخصیت وزندگی انسانی، اسرار ورموزی وجود دارد که هنوز به آن دست نیازیده اند. تلاش دانشمندان برای دست یابی بدانها، وناکامی مشمهودآنها گویای این مطلب است که معماها وپیچیدگی های وجود انسان درمقایسه بامعضلات ومسائل عالم خارج، اگربیشترنباشد کمترنیست. از این رو شناخت انسان درمکاتب غرب ومتون اسلامی موردتأکید فراوان قرار گرفته است.

تأکید دانشمندان غرب برضرورت شناخت انسان:
 

از این رو افلاطون از سقراط نقل می کند «خودی خودت را بشناس» که امروزه به اختصار می گویم « خودت را بشناس»(6) افلاطون می گوید «طبیعت انسان مانند متن مشکلی است که فلسفه باید معنای آن را کشف کند. ولی متن تجربه شخصی ما باحروف بسیار ریزی نوشته شده که غیرقابل خواندن شده است. اولین وظیفه فلسفه این است که این حروف ریز را بزرگ کند.» (7)
بعدازآنکه دانشمندان غربی درتعریف انسان به تضاد وتناقض می رسند، ضرورت انسان شناسی را دوچندان می کند؛ مثلا هابزمی گوید :« انسان، برای انسان گرگ است»(8) وازطرف دیگر اسپینوزامی گوید :« انسان، برای انسان خداست»(9) بهرحال ماکس شلر(10)، فیلسوف وپدیدارشناسی آلمانی در سال 1927 می نویسد: « من می توانم باخرسندی نسبی بیان کنم که مسائل انسان شناسی امروزه در آلمان محورهمه بررسی های فلسفی شده است. وحتی دربیرون از مراکز فیلسوفان، زیست شناسان، پزشکان، روانشناسان، وجامعه شناسان نیزمی کوشند تایک مفهوم تازه ازساختاراصلی انسان بپردازد.»(11)

ضرورت شناخت انسان درتفکراسلامی:
 

دراسلام وقت که مسئله شناخت انسان مطرح می شود، بی تردید شناخت مادی او نیست، زیرا که دراسلام حقیقت انسان حقیقت مادی نیست. بلکه انسان مرکب از جسم وروح است، و حقیقت وارزش انسان برمدار روح او می چرخد. بهرحال درتفکر اسلامی ضرورت شناخت انسان یا خود شناسی ازا ین رو مطرح می شود که خود شناسی مقدمه خدا شناسی است (قالَ النَّبِيُّ (ص) مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَه)(12) خود شناسی نه تنها مقدمه خدا شناسی است، بلکه شناخت تمام موجودات متوقف برشناخت نفس انسان است. چنانچه پیامبراکرم(ص) می فرماید: (لاتجهل نفسک فان الجاهل بمعرفت نفسه جاهل بکل شئ.)(13) نسبت به نفس خود جاهل ونادان نباش، چراکه انسان جاهل نسبت به معرفت نفسش، جاهل به همه چیزاست. پس بدون شناخت خویشتن نمی تواند از مزایای زندگی آنطوریکه بایسته اوست برخوردار شود، هرچند بتواند از لذایذ مادی وشهوانی برخوردار باشد، اما نیاز های روحی انسان؛ که حقیقت اورا تشکیل می دهد اشباع نمی شود.
امام علی (ع) درضمن اشعاری ضمن تأکید برضرورت شناخت انسان ازپیچیدگی های وجودی او نیز خبرمی دهد:
دواؤك فيك و ما تشعر
و داؤك منك و ما تنظر
و تحسب أنك جرم صغير
و فيك انطوى العالم الأكبر
و أنت الكتاب المبين الذي
بأحرفه يظهر المضمر
فلا حاجة لك في خارج
يخبر عنك بما سطر(14)

ضرورت شناخت انسان درشعر شاعران اسلامی:
 

شعر شاعران درتأثیرگذاری برتفکرواندیشه مردم بویژه جوانان، بعداز آیات قرآن کریم واحادیث، درجایگاهی والای قرار دارد. شاعران اسلامی درموارد متعدد با پیروی از متون دینی برضرورت شناخت انسان اشاره دارند. مثلا مولوی رومی درجای جای مثنوی خویش از پیچیده بودن انسان وضرورت شناخت آن سخن می گوید:
گربه ظاهرآن پری پنهان بود
آدمی پنهان ترازپریان بود
نزد انسان آن پری که مضمر است
آدمی صدبار خود پنهان تراست
مرد را صدسال عم وخال او
یک سرموی ندانند حال او
صدهزاران فصل دانند ازعلوم
جان خود را می نداند آن ظلوم
داند اوخاصیت جوهری
دربیان جوهرخود چون خری
بحرعلمی درنمی پنهان شده
درسه گزتن عالمی پنهان شده(15)
درجای دیگر گفته شده است:
گربه صورت عالم اصغرتویی
هم به معنی عالم اکبرتویی
عمان سامانی گوید:
کیست این پنهان مرا درجان وتن
کززبان من همی گوید سخن
آنکه گوید ازلب من راز کیست
بنگرید این صاحب آواز کیست(16)

گفتار سوم
تعریف انسان شناسی:(17)
 

هرچند برای انسان شناسی تعاریف متعددی شده است، که بعضی قابل ذکر نیست وبعض دیگر قابل دفاع واستناد نیست، لذا ازذکر آنها پرهیز می شود. وتعریفی که هم ازجامعیت برخوردار است وهم طرفدارانی زیادی دارد تعریف ذیل است: « انسان شناسی، عبارت ازبررسی اصل وتبار انسان ، همراه با رشد مادی، اجتماعی، فرهنگی و رفتاری اودرگذشته وحال است» (18)

هدف انسان شناسی یا خود شناسی:
 

واژه «انسان» وهمینطور انسان شناسی مطلق است. می تواند برضرورت شناخت افراد انسانی اطلاق شود ومی تواندبرضرورت شناخت نفس خویش استعمال می شود. چون دراینجا آنچه مهم می نماید شناخت استعدادها وتوانائی های است که درنهادانسان بماهوانسان نهادینه شده است، قطع نظر ازتمامی متعلقات زبانی، دینی، ملیتی و.... انسان شناسی دارای معنای واحدی نیست، همانطوریکه ضرورت شناخت انسان دردیدگاه غربی واسلامی متفاوت است. معنای شناخت، نیز بارویکرد متفاوت بررسی می شود:

هدف از خودشناسی درغرب :
 

از آنجهت که درفرهنگ غرب شخصیت انسان برمدار زندگی مادی او تفسیر وتوجیه می شود ، شناخت او نیزتفسیر دنیایی ومادی پیدا می کند، درفرهنگ غرب انسان وقت خود را شناخته است که بتواند از تمامی استعداد های خویش درجهت تأمین زندگی مرفه دنیوی استفاده کند. وبتواند دنیای خویش را بهشت برین سازد. چون این تفکر «بشر را موجود یگانه می داند که دائما خود را می سازد»(19) وقت که اولین نهادسکولاریستی درانگلیس تأسیس شد، تنها شرط عضویت دراین نهاد باور به آن بوده که برای خوشبختی انسان دراین جهان باوسایل موجود درهمین جهان باید تلاش کرد، واین کار رابه جهان دیگر وبهشت وپاداش های اخروی نباید واگذار کرد . (20)

هدف از خود شناسی دراسلام:
 

درتفکراسلامی، خودشناسی درحیطه مادیات تنها، تعریف پذیرنیست، بلکه اعتقاد وایمان به مبدأ ومعاد است که به زندگی وانسانیت معنا می بخشد. یعنی اگر انسان بتواند استعدادهای خویش را فقط درجهت تأمین زندگی دنیوی به منصه ظهور برساند، وبهشت موعود را در دنیا به ارمغان آورد، واوصاف چون دانشمند، دکتر، مهندس، عالم، فقیه و... راکسب کند. اما بریده ازمبدأ ومعاد باشد، هنوزچیزی ازانسانیت خویش را نشناخته است.
ایدل نفسی بکوی یارهمدم نشدی
درخلوت کوی یار محرم نشدی
مفتی و فقیه وصوفی ودانشمند
این جمله شدی ولیک آدم نشدی.
یعنی شناخت استعدادها وبکمال رساندن آنها برای شناخت خویشتن کافی نیست. بلکه علاوه برشناخت استعداد واستفاده ازاآنها درجهت رشد وبالندگی زندگی مادی خویش، بتواند اتصال روح خویش را بامبدأ ومعاد نیز حفظ کند، و برای پرسش های اساسی که درزندگی مطرح می شود، مثل «من کیستم؟»،«ازکجایم؟»، «چراآمده ام ؟»، « درکجایم؟» و«بکجامی روم؟» پاسخ بایسته وشایسته داشته، وبدان معتقد باشد، که شاعر، آن را درشعرخودش بخوبی تبیین کرده است :
روزهافکر من این است وهمه شب سخنم
که چراغافل ازاحوال دل خویشتنم
ازکجاآمده ام، آمدنم بهرچه بود
به کجا می روم آخر، ننمایی وطنم
من به خود نامدم اینجاکه به خود باز روم
آنکه آورده مرا باز دروطنم
قرآن می فرماید: «وَ هُوَ الَّذي أَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُم‏»(21) اوست كه شما را زنده مى‏كند و مى‏ميراند. یا «وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْيي‏ وَ نُميت‏»(22) و بدرستى كه ماييم كه زنده مى‏كنيم و مى‏ميرانيم‏ حافظ می گوید :
رهرومنزل عشقیم وزسرحدعدم
تابه اقلیم وجوداین همه راه آمده ایم

اظهار عجز غرب از شناخت انسان.
 

بی تردید مغرب زمین در ابعاد مختلف زندگی،خصوصا درعلوم طبیعی، گوی سبقت راازهمگان ربوده است، اما درشناخت انسان جزبه جهلش افزوده نشده است. ازهمین روبعضا بابیان های مختلف اعتراف کرده اندکه: « انسان موجودناشناخته»(23) است. یا «انسان حیوانی است که هنوز شناسایی نشده است»(24)
روانشناس معروف معاصر امریکای، موسوم به اسکنر درکتاب مشهور خود بنام « فراسوی آزادی وبزگواری» نیز چنین می گوید: « طبیعیات وزیست شناسی راه درازی را پیموده است، ولی به هیچ وجه نمی توان گفت که انسان درشناخت وآنچه به رفتار اومربوط است، پیشرفتی مهمی کرده باشد.»(25)درمیان اندیشمندان غربی،«ماکس شلر(26)» جزء نخستین کسانی است که درباره وجود بحران درانسان شناسی معاصر اعلان خطرکرد ونوشت:« هیچ وقت درعرصه تاریخ، آن طورکه ما آن را می شناسیم، انسان این قدر برای خود مسئله نبوده که امروز است..»(27) بهرحال نگرش های که به انسان وجایگاه اودرغرب صورت گرفته متفاوت وبعضامتضاد می نماید. گاهی انسان بادید افلاطونی وارسطوی نگرسته می شودکه می گویند: «دارای طبیعت وخلقت متفاوت»است و «ازهنگام زادن به فرمانروا وفرمان بردار تقسیم می شود»(28) وگاهی نیزچون هابض به دیدگرگ درنده نگاه می کند.

گفتار چهارم
 

رنسانس وچرخش معنایی انسان درغرب:
 

بانگاه وتأمل درتاریخ پرفرازوفرود فرهنگ وتمدن غرب، دیده می شود بسیار ازگزاره ها ومفاهیم دچار تطورات وتغییرات شده اند، ازجمله انسان قرون وسطی با انسان بعدازآن درمنزلت، مقام وارزش تفاوت فاحش دارد، چون یکی ازسوغات های مدرنیته؛ مفهوم جدیدبرای انسان است، پیش ازآن مفهوم انسان وانسانیت، محدود به حوزه های فرهنگی– قومی بوده، یعنی کم وبیش هرقوم وقبیله ای فرهنگ خود را مصداق انسانیت می دیدوبقیه را بیرون از مصداق انسانیت می دانست(29) اما تفکردوره رنسانس، مبتنی براومانیسم، یعنی انسان مداری وانسان محوری است، درتفکردوره رنسانس اصالت بشر، جدای از عقاید، قومیت، ملیت، زبان، و..... ارزش گزاری می شود.« هستی متعالی، همانا جوهر انسان است، لحظه حساس تاریخ، هنگام خواهد بودکه انسان آگاه شودکه تنها خدای انسان، خودانسان است»(30)ویا «فلسفه جدید انسان را- وهم چنین طبیعت را که مبنای انسان است- نوع یکتا، جهان شمول ومتعالی خودمی داند.»(31) اما ماهیت این تفکر درجای مکشوف می شود که می گوید: «در دوره رنسانس، انسان اهميتي بيشترازخدامي يابد»(32)هرچندانسان گرائی بامکتب اگزیستانسالیسم به ظهور می رسد.(33) اما رنسانس بهترین وپرنفوذ ترین جهش خود را درنهضت«انسان گرائی»(34) ایتالیائی به نمایش گذاشت، ایتالیا درعصر رنسانس شاهد ظهور شماربزرگی ازهنرمندان واندیشمندان بودکه نوزائی را در زایش دوباره مفهوم انسان ودرمحوریت یافتن انسان می دیدند. نقاشان ومجسمه سازانی چون لئوناردو داوینچی، میکل آنژ، رافائل ومازاچیو، وهم نویسندگانی وشاعرانی چون دانته آلیگیری، جیووانی بوکاچیو وبه خصوص فرانچسکو پترارکا. ونیز فیلسوفان ودانشمندانی چون نیکولوماکیاولی، وماریزیلیو فیچینو، وبالاخره معمارانی چون فیلیپو برنلسکی ولئون باتیستا آلبرتی، کسانی بودندکه هریک بگونه ای رنسانس ایتالیائی را تدارک دیده وآن راشکوفا ساختند. این اندیشمندان درگفته ها، نوشته ها، وآثارهنري خويش دوهدف عمده را دنبال می کردند:
نخست: شناخت وتعریف انسان درهمه ابعاد ومظاهرحیات وی، واینکه استیلا وحاکمیت برطبیعت ازآن اوست.
دوم : اینان معتقد بودند که انسان درتفکر کلیسای، مکافات ورنج «گناه ذاتی» را بدوش می کشند، واین با انسانیت انسان منافات دارد، بدلیل آنکه مفهوم انسان وانسانیت در دوره رنسانس بااستیلا وحاکمیت برطبیعت، آزادی وانسان محوری گره خورده است، وگناه ذاتی، انسانیت انسان را به فراموشی می سپارد وآن را بگونه می سازد که مطیع بی چون وچرای کلیسا وپاپها باشند، وراه برون رفت ازآن را نیز دربازگشت به تاریخ قبل ازقرون وسطی، که انسان وانسانیت جایگاه بایسته خویش را داشت می دانند.
«بازگشت به گذشته تاریخی اروپا، به سنت یونانی ورومی برای بازیافتن ریشه های این درک والا ازانسان وانسانیت پیش ازآنکه اندیشه کلیسایی آن را بامبالغه برسرنوشت انسانی وتفسیرزندگی این جهانی به مثابه مکافات ورنج ناشی از«گناه نخستین» به فراموشی سپرد»(35)

گفتار پنجم
 

انسان دراندیشه غربی:
 

بدون تردید اعلامیه جهانی حقوق بشر باگفتمان غالب درفرهنگ وتمدن غربی به منصه ظهور رسیده است. یاحداقل برمبانی وهنجارهای استوارگردیده که زایده تفکر وفرهنگ غرب است. پس ضروری است قبل ازآنکه؛ انسان دراین اعلامیه واکاوی شود، دراندیشه غرب موردکنکاش قرارگیرد.درتاریخ فرهنگ وتمدن مغرب زمین، اندیشه وتفکر فلسفی بافلسفه یونان آغازشد.این فلسفه اگرچه باسقراط شروع نمی شود، ولی اونخستین فیلسوف یونانی است که انسان را محوروموضوع تفکر واندیشه فلسفی خویش قرار داد. درفلسفه پیش ازسقراط سوال اصلی این بودکه جهان ازچه ساخته شده وازچه ترکیب یافته است؟ ولی درفلسفه سقراط سوال اصلی این است که انسان چیست؟ دیگرفیلسوفان یونان پس ازسقراط نظیرافلاطون، رواقیون ونوافلاطونیان، هم چنان انسان را کانون تأملات خودقراردادند.(36) برای انسان شناسی درغرب، لازم است تأملی درسه دوره تاریخی داشته باشیم، دوره ماقبل مدرن(سنت)، دوره مدرنیته( تجدد) ودوره پست مدرن.
الف- انسان سنتی: برخی متفکران ادعا دارندکه مقام ومنزلت انسان مدیون دوره تجدد بوده که در دوره پست مدرن تکامل خواهد یافت، وانسان سنتی مقام بایسته خویش رانداشته است. چون دردوره ماقبل مدرن انسان دارای طبیعت تغیرناپذیراست، وتافته جدابافته ازنظام هستی نیست، بلکه نظام هستی این منزلت را به اوبخشیده است، واورا درجایگاه رفیعی قرارداده است. که این خود دردوبخش قابل بررسی است :
1-تقدم کیهان شناسی برانسان شناسی: دراندیشه قدیم، کیهان شناسی کلید فهم جهان را فراهم می ساخت، یعنی کیهان شناسی نسبت به خدا شناسی وانسان شناسی تقدم داشت. حتی حرکات وروابط خدایان یونان مبتنی برقوانین آسمانی بود، وآن نیز به نوبه خود نقش عظیمی درظهورحوادث دراین جهان داشت؛ به عبارت دیگر آسمان قوانین خود را برخدایان وانسان تحمیل می کرد. بنا به تعلیم فیثاغورث، افلاطون ونوافلاطونیان قلمرو انسانی، به شرافت، فروترازعوالم آسمانی بود؛ واعتبارانسان به سبب وجودجسم مادی انحطاط وقهقرا یافته بود. درنتیجه انسان قلمرومستقل ازهستی را تشکیل نمی داد، زیرا درتحلیل نهائی، سرنوشت او دستخوش تأثیرات آسمانی بود.(37)
2-پیدایش نظریه خدا شناسی: فرهنگ قرون وسطایی، سازمان قدیم کیهانی را هم چنان حفظ کرد. اما با این تفاوت که دیگر نظام کیهانی تسلط برخدایان ندارد، بلکه الهام مسیحی تصوریامفهوم یک خدای قادر متعال را پیش می کشدکه خالق کیهان وانسان هردوبود. به تعبیردیگر تسلط وتفوق کیهانی شناسی جای خویش را به خداشناسی می بخشد. اما بازهم انسان مقام بایسته که درجهان مدرن به آن می رسدرا، درنظام هستی پیدانمی کند، بلکه «پایگاه او عبارت ازاین بودکه یکی ازمخلوقات خدا است وبایداندیشه وکردار اوچنان سازمان یابدکه تفوق ارزش های دینی را منعکس نماید.»(38) در مدارس ودانشگاهای قرون وسطی، دانشی به نام انسان شناسی به معنی دقیق کلمه وجودندارد، بلکه بخشی ازخداشناسی(کلام) ازسقوط وهبوط نهاد بشر بحث می کند. وامکان نجات او را به توفیق الهی وازطریق فداشدن مسیح مطرح می ساخت. (39)
3-ب- انسان در دوره مدرنیته: انسان در این دوره کم کم به جایگاه بایسته خویش(دراندیشه غربی) نزدیک می شود، از استیلا وغلبه کیهان شناسی ومشیت الهی رهای یافته، وخود رامحورعلائق خود می سازد، یعنی خود را ملزم نمی بیندکه درقالب جهان قرارگرفته وحضور یاوجود خداوند را رد یا انکار کند. واین نکته را کشف میکند که انسان تنها یک موجودطبیعی نیست، بلکه یک موجود فرهنگی نیزهست. گیامباتیستاویکو(1744-1668)متفکر ناپلی، که تاریخ فرهنگ، را علم جدید می دانست، درکتاب «دانش جدید» خود تأکیدکردکه «جهان اجتماعی یقینا حاصل کارانسان است» به پیروی ازوی؛ فیلسوفانی چون؛ منتسکیو(1755-1689)، ولتر(1778-1694)،یوهان هردر(1803-1744)، ایمانوئل کانت(1804-1724) وهگل(1831-1770)تعریف انسان شناسی تاریخ،حقوق وسیاسی را مطرح ساخته وبسط دادند.(40)
ازتحفه های دیگراین تفکر این بودکه انسان ها بجای وجدان گناهکار مسیحیت که درقرون وسطی حاکم بود، وجدانی پاک وبی آلایش را برای خود قائل می شوند. اختراعات ونوآوری هایی صنعت وتکنولوژی این باور را به ارمغان آوردکه او می تواند جدای از تقدیر آسمانی والهام مسیحی به موفقیت های دست یازد، وآنانکه(اومانیست ها) انسانیت خویش را دراین می دیدند؛ آن رادرپرتواین اکتشافات واختراعات متجلی وآشکارسازند. ودراین عصر است که انسان دارای جایگاه، مقام، ارزش وتعریف مستقل ازخداوکیهان می شود، وبرای ماهیت انسان تعاریفی بازگوشده که بسی راه افراط وتفریط نیز پیموده می شود:
1-تعریف زیست شناسانه: انسان نوعی حیوانی است که نه ازنباتات به شمارمی آید ونه جزء خدایان است. گیاهان فروتر ازانسان وخدایان برتر ازانسان هستند.
2-تعریف روانشناختی: انسان فاعل منفرد وآگاه است.
3-تعریف جامعه شناختی: انسان عضوی واحد ازیک نظام اجتماعی وسیع تر است .
4-تعریف دینی: انسان می تواندهمه اینها باشد.
دراینجا چنین نتیجه می گیرد که مراد شان از انسان مدرن همان انسان زیست شناسانه است(41)
در عصر جدید متفکران دیگری نیز اظهارنظرکرده اند مثلا اونامونو درتعریف انسان این گونه می گوید: انسان همان جانوری دوپایِ بی پرِافسانه ای است. وژان ژاک روسو؛ انسان را قرار داد ساز اجتماعی می داند. ودرمکتب منچستر؛ او را موجوداقتصادی دانسته اند. ازنگاه کارلوس لینه، گیاه شناس سوئدی که تحقیقاتی در رده بندی مبنای علمی پیداکرده است، انسان موجودی اندیشه ورز یا پستانداری مستوی القامه است اوصرف اندیشه محض بوده وموجودی است که گوشت وخون دارد(42)
وی می گوید: فلاسفه انسان راحیوان عاقل گفته اند، نمی دانم چرا انسان را حیوان عاطفی یا احساسی نگفته اند، چون فارق انسان ازحیوان، احساس وعاطفه است نه عقل. چه بسا دیده ام گربه ای عقل بخرج می دهد، ولی ندیده ام بخنددیا بگرید(43)
جامع ترین تعریف انسان مدرن، تعریفی است که ویل دورانت می گوید: ذهنی داشت تند، بیدار، قابل انعطاف، بازبرروی هرگونه تصوروفکر، حساس دربرابرزیبای، مشتاق شهرت، وجودی کامل فردگرا ومصمم به پرورش تمام قدرت های بالقوه خویش، روحی مغرور داشت که خضوع مسیحیت را تحقیرمی کرد، ضعف وترس را خوار می شمرد، باعرفیات، محرمات، پاپ ها وحتی گاه باخدا معارضه می کرد. چنین انسانی ممکن است درشهر، فرقه آشوب گری را رهبری کندودرکشور ارتشی را، درکلیسا دهها موقوفه ومنبع اعانه را در زیر ردای خویش گردآورد وثروت خود را برای صعود ازنردبان قدرت به کاربرد، درهنردیگریک پیشه وری قرون وسطایی که درگمنامی بادیگران دریک کارجمعی شرکت کند نیست، شخصی بودمنفرد ومجزا، همواره خواهان شکستن حدخویش است، بازنان درکاخ وبا سربازان دراردو مأنوس است (44)
ج: انسان دوره پست مدرن: درنیم قرن اخیر یعنی1960 متفکران غربی تلاش برآن داشتندکه آرای اندیشمندان قبل ازخود را تکمیل کنند، ماهیت انسان دراین دوره صرفا جنبه فردگرائی پیدامی کند، وازطریق برخوردباطبیعت، جان مادی وهم نوع خویش، شخصیت خود رابروزمی دهد. ازمنظر اخلاقی واجدخصیصه آزمندی وحرص است وباهمین روحیه بادیگران برخورد می کند.انسان موجودی است که دربرخورد بادیگران حریص، خودمحور، مسئولیت ناپذیر، حیوان سیاسی وحکومت ساز، منفعت جو، پرخاشگر وتقدس زداست که هیچ حریمی برای او وجود ندارد.(45) که بعضا خصوصیات عمده این عصر را ازلحاظ علوم انسانی به نحو زیرخلاصه کرده اند:
1-انسان درمحاصره تخصص ها قرار گرفته است.
2-به سبب تخصص هاجهان بینی وکلی نگری انسان کاهش یافته است.
3-هرعالمی- به قول معروف سنگ علم خودرا به سینه می زند، وازدانش های دیگر مربوط به انسان غافل مانده است.(46)
اما اگراعلامیه جهانی حقوق بشررا، بعنوان نمادبرتر ازجایگاه و تعریف انسان دردوره پست مدرن بدانیم، شایدسخن بگزافی نگفته باشیم.

انسان دراعلامیه جهانی حقوق بشر:
 

اعلامیه جهانی حقوق بشر با رویکرد وتفکر بشرمداری (منهای مذهب، دین وهرعقیده دیگر) تدوین وتنظیم شده است، شالوده این تفکردرمکتب اومانیستی غرب بوضوح مشاهده می شود، مکتبی که درنیمه قرن چهاردهم ازایتالیا آغازوبه کشورهای دیگراروپائی سرایت کرده، وذهن تدوین کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر را نیزتسخیرمی کند. اساس این فلسفه برمبنای ارزش گذاری منزلت ومقام انسان نهاده شده است. اومانیسم انسان را مدارحقانیت، عدالت وقانون می دانند، وگفته اند انسان باید خودسرنوشت خود را تعین کند ونباید تابع هیچ قدرتی دیگر باشد. درپرتوخردورزی، علم، تکنولوژی وپیچیدگی نقش های اجتماعی فرد، انسان دیگرجزئی ازکل قلمداد نمی شود، بلکه خود به عنوان کل درمقابل کل های دیگرکه مانند خود او بودند، قرار داده می شود.
دراین ایدئولوژی تقید به هرچیزی غیر ازدل بستن به منافع وپیگیری منافع مادی خود، خرافه گرایی وبی خردی تفسیرمی شود(47) عقل بشری جایگزین عقل کلیسایی می شود، درواقع حس گرائی وعقل گرائی افراطی جایگزین عقل گریزی افراطی، دوران حکومت کلیسا می شود. وبشر را موجود یگانه می داند که دائما خود را می سازد(48)وایمانوئل کانت وتفکرات اوکه تأثیرگزارترین فرد، درتدوین اعلامیه جهانی حقوق بشربوده است، وحتی گفته شده؛ کانت پدرسازمان ملل به شمارمی رود(49)، می گوید: «معنای انسانیت ازموجودی الهی نشأت کرده است وانسان مخلوق خدانیست بلکه مولود خداست»(50) وبزرگترین شعار انسان گرائی ها درقبال ارزش های دینی این است که :«اگر می توانید خداراتشریح کنید»(51) حقوق بشربرشالوده چنین اندیشه های بنانهاده شده است این رویکرد، درلایه های مختلف زندگی غربی خودرابه نمایش گذاشته، ودرتدوین اسناد بین المللی حقوق بشر نقش فعال تری را بازی کرده است .اعلامیه جهانی حقوق بشر با اتکاء به «اومانیسم» تاکید می کند که این حقوق با شخص انسان آغاز می شود وبا اوبه پایان می رسد. از این رو، منشأ اعتبار ومفهوم این حقوق، صرفابشری است ونمی توان آنها را به فراتر از شخص انسان گسترش داد. اصطلاح «حقوق بشر» هم ماهیت وهم منبع این حقوق را نشان می دهد، یعنی حقوق که هرفردبدون درنظرگرفتن امتیازات مذهبی، زبانی، منطقوی،و.. برخوردار است و این حقوق ارتباطی باخدا، وحی یا دین ندارد.

کرامت انسان در اعلامیه حقوق بشر:
 

اندیشه غربی، کرامت انسانی را مهمترین مبنای حقوق بشرمی دانند، یعنی تمام حقوقی که دراعلامیه جهانی حقوق بشربرای انسان منظور شده است برپایه کرامت ا نسانی توجیه پذیراست. معادل انگلیسی «کرامت» واژه (dignity) است، که به معنی عزت، بزرگی ، متانت، شأن ، وقار ومقام می باشد.حق کرامت ازحقوق بنیادین، اساسی، مطلق وخدشه ناپذیر است، که تحت هیچ شرایطی قابل سلب واسقاط نیست، حتی ازحق حیات، که اولین و بدیهی ترین حق انسان است، نیزتقدم دارد، برای اینکه حق حیات درمواردی وتحت شرایطی خاصی قابل اسقاط واستثناپذیراست، چنانچه کشتن کسی درحال دفاع مشروع، موجب مسئولیت نمی شود، اماحق حرمت وکرامت انسان استثنا نمی پذیرد وتجاوز به آن درهیچ حالتی روانیست. کشتن انسان درجنگ، مجازشمرده شده است، اما شکنجه کردن اوکه اهانت به کرامت انسان است، نه درزمان صلح ونه درجریان جنگ، مشروع به شمارنمی آید. ازاین رو، اعلامیه جهانی حقوق بشر، زاویه های مختلف زندگی مادی انسان را، که به نحوی باکرامت انسانی درارتباط است، درمواد وبندهای اعلامیه گنجانیده وآن را به رسمیت شناخته است، وهرنوع تهدیدی که علیه آن صورت پذیرد را مردودوغیرقانونی شمرده است. مثلا:
الف : حفظ کرامت حوزه حقوق وآزادی های شخصی: ماده 3، حق زندگی، آزادی، امنیت شخصی. وماده 4، ردبردگی وبندگی. وماده 5، ردشکنجه، مجازات ها ویارفتارهای ظالمانه ضد انسانی یاتحقیرآمیز. وماده 6، شناسایی شخصیت حقوقی افراد درهمه جا. ماده 7، حق بهره مندی ازحمایت قانون دربرابراعمال ناقض حقوق اساسی انسان. ماده9، تضمین دربرابرتوقیف، حبس یاتبعیدخودسرانه. ماده 10، حق بهره مندی ازدادگستری مستقل وبی طرف. ماده 11، اصل برائت، عطف به ماسبق نشدن قوانین.
ج: حفظ کرمت درحوزه حقوق فردی دربرابرمناسباتش باگروه های اجتماعی ودنیای بیرون: ماده 12، حق احترام به زندگی خصوصی. ماده 13، حق رفت وآمدآزادانه وانتخاب اقامت گاه. ماده14، حق پناهندگی. ماده15، حق داشتن تابعیت. ماده16، حقوق برابردرازدواج، حق بهره مندی خانواده ازحمایت جامعه ودولت. ماده 17، حق مالکیت فردی وجمعی.
د: حفظ کرامت درحوزه آزادی های معنوی وحقوق مدنی وسیاسی: ماده 18، آزادی اندیشه، وجدان ودین. ماده19، آزادی عقیده وبیان، دست یابی آزادانه به اطلاعات. ماده20، آزادی تشکیل مجامع وجمعیت های مسالمت آمیز. ماده21، حق شرکت درامورعمومی، حق مشارکت آزادانه درانتخابات ادواری.
هـ : حفظ کرامت درحوزه حقوق اقتصادی،اجتماعی وفرهنگی: ماده 22، حق امنیت اجتماعی وسطح زندگی مناسب. ماده 23، حق کار، مزدمساوی دربرابرکارمساوی،آزادی تشکیل اتحادیه. ماده24، حق استراحت، فراغت وتفریح. ماده 25: 1- حق رفاه وسلامتی(خوراک، پوشاک، مسکن، مراقبت های پزشکی، خدمات اجتماعی) 2- حق مادران وکودکان دربرخورداری ازحمایت اجتماعی. ماده 26، حق آموزش وپرورش. ماده 27: 1- حق شرکت درزندگی فرهنگی وعلمی. 2- حق حمایت ازمنافع معنوی ومادی پدیدآورندگان.

کانت وکرامت انسانی:
 

بی تردید کانت، ازشاخص ترین چهره فلسفی غرب است، که حتی بعضی ها اورا با سقراط مقایسه کرده اند، وبرخی نیز مهمترین فیلسوف غربی ازگذشته تاحال دانسته اند. ازاین روتأثیرمعتنابه براندیشه های فیلسوفان واندیشوران بعدازخود داشته است. ودراین میان اعلامیه جهانی حقوق بشرکه پدیده بعداززمان کانت است، نیز سخت متأثراز تعالیم وفلسفه کانتی است، هرچند وی، بنیان گذارحقوق بشرمدرن نیست، اما بی تردید تثبیت وتحکیم مبانی حقوق بشر مرهون اندیشه های اواست.
کانت برسه امرتأکید فراوان دارد، که هرسه به احترام به انسان وحقوق انسان می انجامد؛ خود مختاری انسان، کرامت انسانی، غایت بالذت بودن انسان.

خودمختاری انسان:
 

کانت باورداردکه انسان استعداد گزینش وتصمیم گیری عقلانی را دارد، برخلاف موجودات دیگر که این استعداد را ندارند. دراین نگاه انسان با انتخاب دقیق وکامل خود می تواند علاوه برسروسامان به زندگی اجتماعی ومادی خود، ارزش های اخلاقی ومعنوی را نیز بیافریند. هرچند درجای ندیدم کانت نظریه مخالف عدالت داشته باشد، اما این نظریه درنهایت نمی تواند باعدالت سازگاری داشته باشد، چون خود مختاروآزادی انسان که ازبنیادی ترین ایده کانت درباب کرامت انسانی توسط عدالت تحدیدمی شود، زیراهدف اولیه واصل قدرت سیاسی، تأسیس واستمرار نظام اجتماعی عادلانه است، که به جهت اقتضای ذاتی برخی اعمال که برخواسته ازخودمختاری وآزادی انسان است، ازاوسلب می شود، مثل زنا، سرقت،و... وازطرف دیگر پاره ازافعال درحیات اجتماعی عادلانه خواه ناخواه برانسان اجبار والزام می شود مثلا رعایت قوانین، رانندگی درجاده ها، پرداخت مالیات، و...
علیرغم آن اعطای خود مختاری مطلق برای انسان، ناهنجاری دیگری را نیز درپی دارد، مثل خود کشی_ حداقل خود کشی بایاری پزشک- وهم جنس بازی، درحال درمیان فیلسوفان اخلاق وادیان ابراهیمی مخالفان جدی وسرسخت دارد.
بنابرنظریه خودمختاری انسان، دولت ها ویا هیچ قانون دیگر، حتی قانون الهی،نمی توانداین اعمال را ممنوع اعلام کند، چون اعطای حق تعیین سرنوشت برای بشر، مقتضای آن را دارد که بخواسته هایش احترام گذاشته شود. به اعتقاد مدافعان خود کشی؛ حفظ حیات به معنی زنده بودن تحت هرشرایطی نیست. چه بسا شخص تداوم حیات خود را سبب بی حرمتی به نفس وتحقیرشخصیت خود بداند، لذا بعنوان مجود صاحب اراده ومستقل درتصمیم گیری درباره خود حق دارد تا به این حیات حقیرانه خاتمه دهد. حق خلوت وحریم خصوصی که دراعلامیه جهانی حقوق بشر برسمیت شناخته شده است، پشتوانه دیگربرای خود کشی وهم جنس بازی است. ودرپی برسمیت شناختن این حق دراعلامیه جهانی حقوق بشر، بسیاری ازکشورهای غربی نیزاین ناهنجاری را پذیرفته وحتی برای آنان حقوقی نیز قائل شده است.

کرامت وغایت بودن انسان:
 

نظریه غایت بودن انسان، فرع برعقلانیت اوست، زیرا ازنظرکانت، انسان ازآنجهت که عاقل است، نسبت به سایرموجود که آنها را شیاء می نامد، متمایزند. دراین نگاه بشرغایت نهایی خلقت ودر رأس سلسله غایات است. ازاین روباید مورد احترام قرارگرفته وکرامت اوحفظ شود. چنانچه سیسرون نیزگفته بود:« هرانسانی را بعنوان انسان محترم بشمار، زیرا اویک انسان است.»(52)
فلسفه غایت بودن انسان دراندیشه کانت این است که ، او می تواند آزادانه تصمیم بگیرد، آزادانه انتخاب کند، وواضع قانون کلی وعام باشد. واین استقلال اراده را پایه ومبنای کرامت وحیثیت ذاتی انسان می داند ومدعی است که کرامت موجود بشری باسرشت اوعجین شده است.(53)

نقد ونظر:
 

حقوق بشر مساوی باکرامت انسانی نیست:
طرفداران حقوق بشر غربی، اعلامیه جهانی حقوق بشر رامبتنی براصل کرامت انسانی می دانند، وحتی برخی نیز فلسفه تدوین وتحقق آن راحفظ یااعاده کرامت ازدست رفته انسان درطول جنگ های اول ودوم جهانی، وجنگ های دیگر که درتاریخ اروپا اتفاق افتاده اند، می دانند، چنانچه درمقدمه اعلامیه نیز آمده است :«درک لزوم ابراز احساسات وعلاقه جدی به شئون واصول ارزشی انسان وتقلیل دردهای متنوع که ازتضادها وتزاحم های جانسوز دربین انسان ها درجریان است وهم چنین درک عظمت واصول باارزش روابط همنوعی وبرادری میان آن ها، انگیزه اصلی تدوین اعلامیه بوده است.»(54) هرچند اعلامیه ازکاستی های زیادی رنج می برد، اما توفیق تدوین کننده گان اعلامیه در راستای نجات جان انسان ها غیرقابل انکار بوده است، که مخالفین وموافقین بدان اعتراف دارند. چنانچه شهید مطهری می گوید: « در دنیای غرب، ازقرن هفدهم به بعد پا به پای نهضت های علمی وفلسفی، نهضتی در زمینه مسائل اجتماعی وبه نام «حقوق بشر» صورت گرفت. نویسندگان ومتفکران قرن هفدهم وهیجدهم افکار خویش را درباره حقوق طبیعی وفطری وغیرقابل سلب بشر، باپشتکار قابل تحسینی درمیان مردم پخش کردند. ژان ژاک روسو،ولتر ومنتسکیو ازاین گروه نویسندگان ومتفکرانند. این گروه حق عظیمی برجامعه بشریت دارند. شاید بتوان گفت که حق این ها برجامعه بشریت ازحق مکتشفان ومخترعان بزرگ کم ترنیست.»(55)
علی رغم همه این ادعا ها که بعضا مقرون به واقعیت هم هستند، به جرئت می توان گفت که اعلامیه جهانی حقوق بشر مساوی با کرامت انسانی نیست. یعنی هرگونه رد یا انکار اعلامیه، به معنی رد یا انکار کرامت انسانی نیست. زیرا کرامت، حتی به ادعای فرهنگ غرب واعلامیه جهانی حقوق بشر، یک ارزش ذاتی، غیرقابل سلب واسقاط می باشد. پس کرامت - حداقل کرامت ذاتی- فراگیروجهان شمولی است. اما اعلامیه جهانی حقوق بشر، هرچند ادعای جهان شمولی(universality) دارد، اما حقیقت این است که حتی در زمان تدوین نیز ازمقبولیت عمومی برخوردار نبوده است، زیرا با هشت رأی ممتنع به تصویب رسیده است(56)

پي نوشت ها :
 

1 . در تضاد بین حق وتکلیف در دید اندیشمندان غربی هرچند حق مقدم است اما بازهم تکلیف ساقط نمی شود بلکه دررتبه بعد ازحق قرار می گیرد.
2 . فلسفه حقوق بشر، آیته الله جوادی آملی، مرکزنشراسراء، قم، چ 2، 1377، ص 95.
3 . بررسی مبانی فرهنگی غرب وپی آمد های آن ، حبیب الله طاهری، قم، بوستان کتاب ، قم، 1383، ص 70 .
4 . جریان های بزرگ درتاریخ اندیشه غربی، فرانکلن لوفان بومر/ حسین بشیریه، تهران، مرکزبازشناسی اسلام وایران(انتشارات باز) چاپ دوم، 1382، ص 362.
5 . انسان ازدیدگاه اسلام، دفترهمکاری حوزه ودانشگاه، احمدواعظی، تهران، سمت، 1377، ص3 (پاورقی).
6 . انسان دراسلام ومکاتب غربی، علی اصغرحلبی، انتشارات اساطیر، 1371، { بی جا} ص 12 .
7 . رساله ای درباب انسان، ارنست کاسیرر/ بزرگ نادر زاده، ص 97 .
8 . انسان دراسلام ومکاتب غربی، علی اصغرحلبی،چ2، 1374، ص 105.
9 . همانجا.
10 . max scheler .
11 . انسان دراسلام ومکاتب غربی، علی اصغرحلبی،چ 2، 1374، ص 137.
12 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏2، باب 9 استعمال العلم و الإخلاص في طلبه و تشديد الأمرعلى العالم ص، 26.
13 . غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، 1366 هجرى شمسی، ص 233 .
14 . امام على بن ابى طالب عليه السلام، ديوان امام على (ع)، يك جلد، انتشارات پيام اسلام قم، 1369 هجرى شمس، ص 179.
15 . انسان دراسلام ومکاتب غربی، دکترعلی اصغرحلبی، ص 12، به نقل از: مثنوی، 3/305 ، علا الدوله.
16 . عمان سامانی، گنجینه اسرار، ص 17 .
17 . anthropology
18 . انسان دراسلام ومکاتب غربی، چ دوم، 1374، ص 16 .
19 . ژان پل سارتر، آگزیستانسیالیسم یااصالت بشر، ترجمه مصطفی رحیمی، انتشارات مروارید، تهران، چ8، 1361، ص56 .
20 . سکولاریسم ازنظر تاعمل، محمدبرقعی، ص 76- 78 .
21 . سوره حج، 66 .
22 . سوره الحجر، ص 23.
23 . «انسان موجودناشناخته» نام کتابی است که بقلم توانائی فیزیولوژیست وزیست شناس معروف فرانسوی «آلکسس کارل» نگاشته شده است، دراین کتاب، موارد فراوانی بعنوان سرحدات علم انسانی وجود دارد که عبارات زیر یکی از آن موارد است: «در واقع جهل ما ازخود، زوایا ونواحی وسیعی ازدنیای درونی ماهنوز ناشناخته مانده است وبیشترپرسش هائیکه محققین ومطالعه کنندگان زندگی انسان، طرح می کنند بدون پاسخ میماند: چگونه مولکول های اجسام شیمیائی درساختمان پیچیده وگذران سلول ها جامی گیرند وزندگی را درخود نگاه می دارند؟! چگونه موجود درهسته سلول های جنسی، خواص ارثی را انتقال می دهد؟ ....خصائص عضوی رروانی که هرکس ازپدرومادرخود بارث می بردچطورباشرائط خاص زندگی محیط وتحت تأثیر مواد شیمیائی اغذیه وآب وهوا واصول فزیولوژیکی واخلاقی تغییرمی کنند؟ .... اینها وچه بسیار پرسشهای دیگرند که می توان برروی مسائل که مورد علاقه انسانیت است مطرح کرد وبرای آنها پاسخی نیافت ( انسان موجودی ناشناخته ، ص 4، ) برگرفته از اسلام وحقوق بشر، زین العابدین قربانی ، ص 29 و30.
24 . انسان ازدیدگاه اسلام، دفترهمکاری حوزه ودانشگاه، احمدواعظی، تهران، سمت، 1377، ص 75.
25 . انسان دراسلام ومکاتب دیگر، ص 13.
26 . max scheler .
27 . انسان ازدیدگاه اسلام، دفترهمکاری حوزه ودانشگاه، احمدواعظی، ص 8، به نقل از: کاسیرر، آرنست، رساله ای درباب انسان، ترجه بزرگ نادرزاده، ص 46و47 .
28 . ارسطو، سیاست، ترجمه حمیدعنایت، شرکت سهامی کتاب های جیبی، تهران، 1358 ، ص 10.
29 . سنت ، مدرنیته، پست مدرنیسم، داریوش آشوری، ص 39 .
30 . آزادی ، عقل وایمان، محمدسروش، ص 30، به نقل از: آندرپی تیر، مارکس ومارکسیسم، ترجمه شجاع الدین ضیائیان، ص 239.
31 . آزادی ، عقل وایمان، محمدسروش،ص 30، به نقل از : همانجا.
32 . جامعه برين،سيد موسي ميرمدرس،‌ص 48، به نقل از: و . ت. جونز،‌ خداوندان انديشه سياسي ،‌ترجمه علي رامين ،‌ج 2(‌قسمت اول)‌ ص 23 .
33 . کی یرکگورد دانمارکی(1855-1813) سلسله جنبان این حرکت بودکه تأثیرماندگار برهمه متفکران بعدی این نهضت داشته است(ایا ن باربور، علم ودین،1385، ص147).
34 . humanism .
35 . تاریخ اندیشه ونظریه های انسان شناسی ، ناصرفکوهی، تهران، نشرنی، 1381 ص 83 .
36 . انسان ازدیدگاه اسلام، دفترهمکاری حوزه ودانشگاه، احمدواعظی، ص6 .
37 . انسان دراسلام ومکاتب غربی، ص 117.
38 . انسان دراسلام ومکاتب غربی، ص 117- 118.
39 . همانجا.
40 . همان ، ص 124.
41 . حق وتکلیف دراسلام ، ص 75، به نقل از تاریخ اندیشه ونظریه های انسان شناسی، ناصر فکوهی، تهران ، نشر نی ، 1381ش، ص 19 .
42 . حق وتکلیف دراسلام ، ص 76، به نقل از: درد جاودانگی، میگل داونامونو/ بهائ الدین خرمشاهی، نشرالبرز، چ2، 1370، ص 32.
43 . همان به نقل ازهمان، ص 33.
44 . حق وتکلیف دراسلام، ص 78، به نقل از : تاریخ تمدن، ویل دورانت/ احمد آرام، امیرحسین آریان پور، ودیگران، سازمان انتشارات وآموزش انقلاب اسلامی، 1365ش،ج5، ص 612-613.
45 . حق وتکلیف دراسلام ، جوادی آملی، ص 79.
46 . انسان دراسلام ومکاتب غربی، ص 125 .
47 . هرمن رندال، سیرتکامل عقل نوین، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 70.
48 . ژان پل سارتر، آگزیستانسیالیسم یامکتب انسانیت، ترجمه جواهر چی
49 . حقوق جهانی بشر، محمدتقی جعفری، ص 12.
50 . ایمانوئل کانت، دین درمحدوده عقل تنها، ترجمه ؛ منوچهر دره بیدی، ص 60
51 . علیرضا رحیمی بروجردی، سیرتحول اندیشه وتفکر عصر جدید در اروپاه، شرکت چاپ وانتشارعلمی، تهران، 1370، ص 149.
52 . حقوق بشروحقوق بشردوستانه، دکترناصرقربان نیا، ص 92.
53 . اقتباس ازکتاب : حقوق بشروحقوق بشردوستانه، دکترناصرقربان نیا، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی،تهران، 1387، ص 87-93.
54 . مبانی حقوق بشر ازدیدگاه اسلام ودیگر مکاتب، علی میرموسوی و صادق حقیقت، موسسه فرهنگی دانش واندیشه معاصر، تهران، 1381، ص 73 .
55 . نظام حقوق زن دراسلام، مرتضی مطهری، ص 14.
56 . کشورهایکه رأی ممتنع دادند عبارتنداز: « بیلاروس، لهستان، چکسلواکی، اوکراین، اتحادجماهیرشوروی سابق، یوگسلاوی سابق وعربستان سعودی.


ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط