تبيين دوره هاي سياست خارجي ج.ا.ا. از منظر تئوري هاي روابط بين الملل (2)
نويسنده: عليرضا رضايي*
3- دوره توسعه گرايي اقتصاد محور (76-1368)
با وقوع بحران اول خليج فارس در دوران آقاي هاشمي رفسنجاني ايشان تلاش نمودند تا شرايط لازم براي عاديسازي روابط با بازيگران منطقه اي (به جز اسرائيل) و بازيگران بين المللي (به جز آمريكا) فراهم آورند. آقاي هاشمي رفسنجاني در پاسخ به سوالي كه «چه گفتماني را مي توان به سياست خارجي زمان شما نسبت داد؟ مي فرمايند: واقع گرايي آرماني، بايد اذعان كرد كه رعايت اسلام محدوديت هايي را ايجاد مي كند» (نبوي، 1383؛ 170) اين نكته اين مساله را مورد تاييد قرار مي دهد كه ايشان در بحث صدور انقلاب، معتقد به صدور انقلاب از طريق توسعه و پيشرفت ايران بودند. در همين رابطه عادي سازي روابط با ديگر كشورها را در سرلوحه كار خود در عرصه سياست خارجي قرار دادند.
برجسته ترين نمودهاي عيني عادي سازي روابط را مي توان در به رسميت شناختن قواعد بازي و ديدارهاي متعدد رئيس جمهور و وزير خارجه از كشورهاي خارجي ديد. آقاي هاشمي رفسنجاني طي دو دوره رياست جمهوري خود سي و سه سفر خارجي انجام داده است كه معادل يك سفر در هر فصل است. در اين دوره مصالحه و همزيستي با ساير ملل مورد اهتمام قرار گرفت، بطوريكه ضمن بهبود نسبي روابط ايران و اروپا، ايالات متحده آمريكا با آزادسازي 567 ميليون دلار از دارايي هاي بلوكه شده ايران در آمريكا موافقت كرد.
هنگاميكه برخي راديكال ها از مناسبات ايران با غرب از جمله آلمان غربي و حتي تركيه ايراد گرفتند آقاي هاشمي رفسنجاني فرمودند: «واقعيات جهان به اين معني است كه هميشه حق انتخاب نداريم. به عقيده من اصول ما محترم شمرده شده است ولي ممكن است در برخي موارد دست ما بسته باشد و ناچار شويم از برخي از اين اصول چشم بپوشيم» (رمضاني، 1386: 70)
سياست توسعه گرايي اقتصاد محور آقاي هاشمي رفسنجاني كه برخي از آن تحت عنوان واقع گرايي، عمل گرايي و مصلحت انديشي نام مي برند، مي توان در سه سطح تحليل تشخيص داد: «عرصه داخلي هدايت اقتصاد بازار آزاد و كاهش تصدي فعاليت هاي اقتصادي توسط دولت، برقراري ثبات سياسي، رفاه اجتماعي و انسجام ملي مورد اهتمام قرار گرفت. در سطح منطقه اي پيدايش كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز در پي فروپاشي شوروي موجب شد ايران درصدد كسب منافع اقتصادي در شمال و ايجاد توازن امنيتي در جنوب برآيد ... و سياست صدور انقلاب تا حدودي كمرنگ شد. در عرصه بين المللي شاهد ادغام مجدد ايران در نظام اقتصاد جهاني از رهگذر پذيرش رهنمون هاي صندوق بين المللي پول هستيم» (دهشيري، 1380: 383).
خلاصه آنكه درك نخبگان سياسي از سياست جهاني در دوران توسعه گرايي اقتصاد محور بيشتر ژئوپولتيك بود تا ايدئولوژيك.
نكته شايان اهميت آن است كه تاكيد صرف آقاي هاشمي رفسنجاني بر توسعه گرايي مبتني بر محوريت اقتصاد، داراي مخالفاني در بين دولتمردان بود. همان افرادي كه با نظام مند كردن اين مخالفت ها توانستند گفتمان توسعه گرايي با محوريت سياست را به عنوان گفتمان مسلط در عرصه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مطرح سازند.
در يك جمعبندي مي توان اصول سياست خارجي ايران در دوره توسعه گرايي اقتصاد محور را در موارد زير خلاصه كرد:
1- در دستور كار قرار گرفتن عادي سازي روابط با ساير كشورهاي جهان؛
2- برقراري ارتباط با ساير كشورها به خاطر ملزومات اقتصاد داخلي و سازندگي؛
3- جايگزيني درك ايئولوژيك از سياست جهاني با درك ژئوپولتيك از آن؛
4- عضويت فعال در سازمان هاي منطقه اي و بين المللي؛
5- انعطاف پذيري و جهت گيري هاي مصلحت گرايانه جهت خروج ايران از انزواي سياسي تحميل شده، ناشي از جنگ عراق عليه ايران؛
6- تاكيد بر صدور انقلاب از طريق پيشرفت و توسعه اقتصادي كشور، تا بدين ترتيب انقلاب با الگو شدن براي ساير محرومان صادر شود؛
هر چند در اين دوره از سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران شاهد نوعي واقع بيني در درك مسائل مختلف بين المللي هستيم، لكن هنوز هم در پذيرش هنجارهاي بين المللي و تاثير اين هنجارها در شكل گيري هويت و بالتبع منافع و اهداف ما به عنوان بنيان رفتار سياست خارجي بايد با ديده ترديد نگريست، چرا كه ملزومات داخلي ناشي از نابساماني اقتصادي و ويراني هاي باقيمانده از جنگ نقش اساسي تري در اين مهم دارند. برتري داشتن هنجارهاي داخلي در تعيين رفتار سياست خارجي سبب مي گردد كه ديدگاه هاي آرمان گرايانه ارجحيت خود را در اين مهم حفظ نمايند. منافع هنجارساز بين المللي را مي توان حقوق بين الملل، سازمان هاي بين المللي و در راس آنها سازمان ملل و نيز رويه هاي موجود برآمده از مباحثات عمومي يا كنفرانس ها دانست.
از تئوري هاي عقل گرايانه به نظر مي رسد كه هر يك در اين تحليل داراي كاستي هايي هستند. نقص عمده ديدگاه هاي رئاليستي در اين است كه آنها عمده هدف دولت ها در سياست خارجي را كسب قدرت نظامي مي دانند، در حاليكه همانطور كه ذكر گرديد در اين دوره از سياست خارجي ايران كسب منافع اقتصادي به خاطر ملزومات داخلي در اولويت قرار گرفت، هر چند نمي توان اين نكته را رد كرد كه بخشي از اين تلاش ها در جهت كسب منافع اقتصادي به بازسازي نيروها و ادوات نظامي صدمه ديده از جنگ باز مي گردد. نقص عمده ديدگاه هاي آرمان گرايانه نيز در اين است كه در اين دوره از سياست خارجي ايران دولت با در نظر گرفتن واقعيات بين المللي بسياري از آرمان هاي خود را تعديل نمود. با اين اوصاف به نظر مي رسد كه نظريات رئاليستي بهتر از رقيب بتوانند اين دوره از سياست خارجي كشور را تحليل نمايند.
4- دوره توسعه گرايي سياست محور (84-1376)
در اين دوره از سياست خارجي ايران «نحوه بيان و شيوه رفتار و برخورد با ديگران تغيير يافت و سياست تعديل اقتصادي و قايل شدن به توسعه صنعتي دولتي جاي خود را به توسعه سياسي داد و در روابط خارجي، پذيرش پلوراليسم جهاني به معني نفي نظام تك قطبي و پذيرش تساوي فرهنگ ها به محور اصلي سياست خارجي تبديل شد» (ازغندي، 1381: 18)
در اين دوره از سياست خارجي ايران سياست تنش زدايي (1) در دستور كار قرار گرفت، كه بر اساس اين سياست توسل به زور در حل مسائل بين المللي جاي خود را به توسل به شيوه هاي مسالمت آميز از طريق گفتگوهاي دوجانبه و چندجانبه مي دهد. ضمن اينكه طبق اين سياست نبايد اجازه داد كه اختلافات ايدئولوژيكي و سليقه هاي سياسي بر روابط ميان كشورها تاثير گذارد. «تنش زدايي در چارچوب عزت، حكمت و مصلحت، به اين معناست كه ايران در سياست خارجي خود درصدد رفع سوء تفاهم هاي انباشته شده از گذشته و در تلاش جهت پايان دادن به هر نوع تنازع و كشمكش بين المللي است و براي تامين امنيت خود به واقعيات بين المللي توجه دارد» (ازغندي، 1378: 1044). تنش زدايي با فاصله گرفتن از اولويت هاي ايدئولوژيكي به سمت همگرايي، همكاري همه جانبه پيش رفته و در نتيجه زمينه هاي بيشتري را براي گفت و گوي ميان تمدن ها و همگرايي چند جانبه ي حكومتي فراهم مي آورد. گفت و گوي تمدن ها و فرهنگ ها به عنوان پيام سازنده جمهوري اسلامي توانست به جهانيان بگويد كه نه تنها تهاجم، خشونت و افراط گرايي را نفي مي كند بلكه قائل به همزيستي و تفاهم بر مبناي تعقل و تعامل است. همچنين گفت و گوي تمدن ها اين مساله را به جهانيان گوشزد كرد كه تمدن و فرهنگ اسلامي نيز مدعي هماوردي در صحنه جهاني است و تمدن هاي امروز بشري را در عالم انديشه، فلسفه و تدبير امور به رقابت و نقد مي طلبد. پذيرفته شدن اين پيشنهاد در سازمان ملل متحد و نامگذاري سال 2001 از سوي اين سازمان به عنوان سال گفت و گوي تمدن ها را مي توان نتيجه تنش زدايي و اعتمادسازي در سياست خارجي ايران در اين دوره دانست.
به نظر روح ا... رمضاني سياست خارجي ايران در اين دوره مبتني بر سه ركن مهم است. اول، رفع مهار (2) دوم، بازدارندگي (3) و سوم تنش زدايي. دولت آقاي خاتمي در ابتدا سعي نمود كه كشور را از حلقه تنگ مهار سياسي، نظامي و تكنولوژيك آمريكا رها سازد. بعد تلاش نمود تا با توجه به موقعيت استراتژيك مهمي كه ايران در يك منطقه پر تنش دارد، موقعيت دفاعي و بازدارندگي اش را تقويت سازد. در وهله سوم نيز تلاش كرد با تنش زدايي، به رفع تعارضات بين خود و كشورهاي منطقه و همسايه در قالب ابتكاراتي چون گفت و گوي تمدن ها در سطح سازمان هاي بين المللي خصوصاً سازمان ملل بپردازد (Ramazani, 2001: 227)
در اين دوره واقع بيني سياسي ايجاب مي كرد نوعي انطباق بين محيط فكري – ادراكي و محيط عملياتي سياست خارجي برقرار گردد، به همين خاطر به گونه اي در قبال نهضت هاي آزادي بخش سياست هاي تدريجي گرايي مورد استفاده قرار گرفت.
در دوره توسعه گرايي سياست محور رشد جامعه مدني موجبات اصلاح ساختاري و كاركردي سياستگذاري خارجي را فراهم نمود و به لحاظ ساختاري شاهد افزايش نقش ها به جاي اشخاص در فرآيند تصميم گيري هستيم. (4) به طوريكه آقاي خاتمي بلافاصله بعد از وقوع حادثه يازدهم سپتامر 2001 در آمريكا، در مقام رياست جمهوري اسلامي ايران اين عمل را شديداً محكوم كرده و با بازماندگان قربانيان حادثه اظهار همدردي نمودند. البته اين نكته شايان ذكر است كه يازدهم سپتامبر به عنوان يك حادثه بسيار مهم بين المللي، ضمن آنكه موقعيت بين المللي و منطقه اي ايران را تحت تاثير قرار داد، در عرصه سياست داخلي نيز به مثابه ابزاري براي فشار به گفتمان توسعه گرايي سياست محور درآمد. چرا كه اين حادثه منطق جنگ و تقابل را در سال گفت و گوي تمدن ها جايگزين منطق تعامل و گفت و گوي بين فرهنگي اين گفتمان نمود. اينجا بود كه عده اي كه از سياست هاي داخلي آقاي خاتمي خصوصاً در بعد فرهنگي ناراضي بودند، با مشاهده خوي جنگ طلبي دشمن ديرينه در افغانستان و عراق خط بطلاني بر گفت و گو و مفاهمه با دشمنان در عرصه سياست خارجي كشيدند. آنها بار ديگر ضمن بازتعريف اصول اوليه انقلاب اسلامي، عدول از آن را ناممکن خوانده و بر آرمان هاي انقلاب دوباره تاکيد نمودند. اين گفتمان بعد از آقاي خاتمي تحت عنوان آرمانگرايي اصول محور چارچوب سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را تحت تاثير خود قرار داد.
جدي ترين بحران در سياست خارجي ايران در اين دوره، كه تا كنون نيز تداوم دارد، بحث پرونده هسته اي ايران است. در ارتباط با اين مساله ارائه تاريخچه مختصر و مفيد لازم است. در دوره آقاي هاشمي رفسنجاني قراردادي براي توليد مواد اوليه سوخت هسته اي در اصفهان با كشور چين منعقد شد. بر اساس اين قرارداد مراحل مقدماتي احداث تاسيسات فرآوري اورانيوم در اصفهان به عنوان پروژه UCF آغاز شد، اما به علت فشارهاي آمريكا اين پروژه متوقف شد و چين در سال 1375 انصراف خود را اعلام نمود. اين پروژه مسكوت ماند تا اينكه در دوره ي آقاي خاتمي در سال 1379 به پيمانكاران داخلي داده شد و در اسفند 1382 نهايي شد. پروژه آب سنگين در خنداب اراك در سال 1378 آغاز و غني سازي ماده UF6 چرخه سوخت هسته اي در نطنز اصفهان تداوم يافت و بدين ترتيب چرخه سوخت هسته اي در ايران تكميل شد.
وزيران امور خارجه انگليس، فرانسه و آلمان (تروئيكاي اروپاي) بعد از اطلاع يافتن از حجم گسترده فعاليت هاي هسته اي ايران خواستار توقف كامل آن شدند، و ايران را به همكاري با آژانس بين المللي انرژي اتمي دعوت نمودند. از اين هنگام مذاكره با سه كشور اروپايي و آژانس به صورت دو بال ديپلماسي هسته اي درآمد. اين مساله در دوره آقاي خاتمي بدين گونه تداوم يافت كه دولت براي اثبات همكاري خود با آژانس پروتكل الحاقي به NPT را امضاء كرد. در زمينه مذاكرات با تروئيكاي اروپايي نيز توافقنامه پاريس براي تبادل تضمين هاي متقابل به امضاء رسيد. (بعيدي نژاد، 1384، 204) لكن اين مذاكرات كمكي به حل موضوع نكرد و فقط آن را مشمول مرور زمان كرد.
در كل اصول سياست خارجي ايران در دوره توسعه گرايي سياست محور را مي توان در موارد زير خلاصه كرد:
1- تنش زدايي و كوشش در جهت اعتمادسازي در سطح منطقه اي و بين المللي؛
2- تاكيد بر گفت و گو و مفاهمه بين فرهنگ ها جهت حل و فصل مسائل و مشكلات مطرح در سطح سياست خارجي؛
3- تلاش در جهت خنثي سازي سياست هاي ضد ايراني، از طريق شركت فعالانه در كنفرانس ها و مجامع بين المللي جهت كسب پرستيژ در سطح نظام بين الملل؛
4- كوشش براي شناساندن تمدن اسلامي به عنوان تمدني خواهان صلح، عدالت و گفت و گو در روابط بين الملل؛
5- سعي در جذب و استفاده از پتانسيل ها و توانائي هاي ايرانيان مقيم خارج از كشور؛
6- سياستگذاري خارجي با توجه به مقدورات و محذورات بين المللي.
اين دوره از سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را مي توان در چارچوب نظريه سازه انگاري مورد تحليل قرار داد. طرح ايده گفت و گوي تمدن ها از سوي رياست جمهوري ايران به معناي پذيرش هنجارهاي بين المللي و تلاش براي سهيم شدن در فرآيند هنجارسازي است. همچنين بر اساس سازه انگاري هنگامي كه مفاهيم بين الاذهاني و هنجارها تبيين گر روابط ساختارها و كنشگران باشند، از سياست گفت و گوي تمدن ها انتظار مي رود تا از طريق تساهل و تعامل فرهنگي، الگويي جديد از روابط ميان كشورها ارائه دهد كه به صلح پايدار، دوستي ملل و همبستگي متقابل كشورها منجر گردد. در زمينه تاثيرگذاري و تاثيرپذيري از ساختار نظام بين الملل نيز شايان ذكر است كه سياست خارجي ايران توانست در اين دوره با نامگذاري سال 2001 به سال گفت و گوي تمدن ها در سازمان ملل بر اين ساختار تاثير گذارد و با امضاي پروتكل الحاقي محدوديت هايي را براي خود فراهم سازد.
پي نوشت ها :
* عضو هيئت علمي گروه علوم سياسي دانشگاه آزاد همدان، دانشجوي دکتري تخصصي روابط بين الملل.
1- Detente
2- Decontainment
3- Deterrence
4- جيمز روزنا در بررسي عوامل موثر در تصميم گيري در سياست خارجي بر پنج عامل اشخاص، نقش، بوروكراسي، متغيرهاي ملي و متغيرهاي سيستمي تاكيد مي كند. بر اين اساس معتقد است كه اولويت بندي اين عوامل در كشورهاي مختلف متفاوت است.
ادامه دارد...
/ج