تمدن هاي گُم شده
"گراهام هنکاک" در اثر خود با عنوان "دنياي پنهان؛ خاستگاه هاي اسرارآميز تمدن" به بررسي اسرار اين پرسش ها مي پردازد. او در اين کتاب مسيري را که در آثار قبلي خويش("اثر انگشت خدايان" و"آينه ملکوت") آغاز و پي گيري کرده بود، شرح و بسط مي دهد و مجموعه اي از شواهد و مدارک مرتبط با اسطوره شناسي مقايسه اي، آيين هاي اعتقادي، ساختارهاي سنگي غول پيکر زير دريايي و نقشه هاي باستاني را بررسي مي کند. هنکاک با استناد به اين شواهد، کاملا محتمل مي داند که در روزگاري فراتر از زمان پيدايش کهن ترين تمدن هاي شناخته شده بشري،جوامعي بسيارپيشرفته ازنظر دانش وفناوري برسياره ما مي زيسته اند، جوامعي که اکنون حافظه رسمي تاريخ چيزي از آنها به ياد نمي آورد. وي که به عنوان يک دريانورد، مناطق مختلفي از درياها و اقيانوس هاي جهان را بازديد کرده است، با درک عميقي که از علوم گوناگون نظير معماري، دانش سازه ها، نجوم و جغرافيا دارد، احتمال مي دهد که اين تمدن هاي مفقود، در زماني پيش از عصر يخبندان و در طي آن تداوم داشته اند و سپس توسط سيل سترگي که مناطق مختلف سراسر گيتي را در برگرفت، نابود شدند.
از دانش و اسطوره
اسطوره هاي کهن از سراسر جهان درباره سيل مرگباري سخن مي گويند که روزگاري مناطق مسکوني زمين را به کام خود کشيد و همه چيز را نابود کرد. بسياري از اين داستان ها به وضوح به تمدن پيشرفته اي اشاره مي کنند که به واسطه برانگيختن خشم خدايان، دچار اين بلاي آسمان گرديد و از صحنه گيتي محو شد. طبق اين اسطوره ها، بازماندگان فاجعه ي مذکور انسان هايي تنها بودند، که با دست هاي خالي همه چيز را از نو آغاز کردند.
از يک قرن پيش عمده نظرات بر اين بوده است که اين اسطوره ها يا به کل محصول تخيلات سازندگان خود بوده اند يا حاصل بزرگ نمايي و شاخ و برگ دادن به حوادثي چون طغيان هاي محدود رودخانه اي و امواج کشندي ساحلي.
هنکاک در کتاب"دنياي پنهان" وقايع احتمالي17 هزار سال گذشته تاکنون را از نظر زمين شناسي و اقليم شناسي مورد بررسي قرار مي دهد تا شواهدي در ارتباط با وقوع سيل هاي فاجعه بار باستاني ارائه دهد. پژوهش هاي او، روي نقشه هاي تهيه شده توسط دکتر"گان ميلن" از دانشگاه دورهام انگلستان تمرکز يافته اند. دکتر ميلن در اين نقشه ها مناطقي از زمين را که طي17 هزار سال پيش به دنبال بالا آمدن سطح درياها به زير آب فرورفتند، نشان داده است. اين مناطق که اغلب در سواحل قرار داشتند، طي سه مرحله وقوع امواج فاجعه بار و سيل آسا در زير آب ها غرق شدند و مساحتي حدود25 ميليون کيلومتر مربع را که معادل5 درصد از سطح خشکي هاي زمين بود، در بر مي گرفتند. مناطق مفقود، بهترين زيستگاه هاي آن روزگار به شمار مي رفتند. گرچه اين نقشه ها نمي توانند صد در صد دقيق باشند، ولي به اعتقاد هنکاک، براي پشتيباني از نظريه وي کفايت مي کنند.
يافتن الگوي دقيق رفتار اقيانوس ها در بحبوحه دوره ذوب يخ ها که در پايان آخرين عصر يخبندان( حدود14 تا7 هزار سال پيش) روي داد، کار دشواري است و متخصصان درباره زمان سنجي، تعيين توالي وقايع، نتايج حوادث و حتي واژگان تخصصي مورد استفاده در اين باره اتفاق نظر ندارند. هنکاک در کتاب خود، اصطلاح"آخرين عصر يخبندان"(LIA) را براي ناميدن فاصله زماني 125 تا17 هزار سال پيش و اصطلاح"آخرين بيشينه يخچالي"(LGM) را در اشاره به دوره حد فاصل22 تا17 هزار سال پيش که لايه هاي يخ به حداکثر ميزان خود رسيدند، به کار برده است. در اين دوره، بخش اعظم خشکي هاي اروپا و آمريکاي شمالي در زير لايه هاي ستبري از يخ به ضخامت چندين کيلومتر مدفون بود. حجم آب هايي که در قالب اين لايه هاي يخي محبوس شده بود،آن قدر زياد بود که سطح درياهاواقيانوس هاي زمين در آن هنگام115 تا120 متر پايين تر از سطح کنوني آب هاي آزاد جهان قرار مي گرفت. پيش از وقوع سيل بزرگ، بسياري از مناطق مسکوني امروز جزو مناطق غير قابل سکونت محسوب مي شدند و بالعکس.
يکصد هزار سال فراموشي
هفده هزار سال پيش در زمان وقوع آخرين بيشينه يخچالي، هزاران ميليارد تن يخ انباشته بر توده هاي قاره اي اروپا و آمريکاي شمالي نيروي عظيمي را بر پوسته زمين وارد مي آورند و در عين حال، تهي شدن اقيانوس ها از اين ميزان آب باعث شده بود تا بستر اقيانوس ها بار کمتري را متحمل شود.
اکنون شواهد متقني همچون مدارک مرجاني وجود دارد که نشان دهنده بالا آمدن سريع آب درياها در حوالي ده هزار سال پيش است. ولي هنوز بيشتر دانشمندان معتقدند که اين افزايش سطح120 متري، با آهنگ تدريجي يک متر در سال اتفاق افتاده و جنبه فاجعه بار نداشته است.
در مقابل، اسطوره ها چيز ديگري مي گويند."سزار اميلياني " استاد فقيد علوم زمين شناختي دانشگاه ميامي، و"جان شاو"، استاد علوم زمين از دانشگاه آلبرتا نيز با وقوع سيل هاي مهيب و افزايش ناگهاني سطح درياها در پايان عصر يخبندان موافقند. هنکاک براي پايه ريزي نظريه تلفيقي خود، از آراي اين دو زمين شناس سود جسته است. به اعتقاد او، وقايعي نظير ذوب شدن لايه هاي متراکم يخ، به همراه افتادن سيل هاي بنيان کن و زمين لرزه هاي دهشتبار متعاقب آن که در آن دوران روي داده اند، از نظر شدت حوادث به هيچ وجه قابل مقايسه با نمونه هاي کنوني آنها نيستند و در تصور نمي گنجند. براي مثال، در منطقه کانادا حجم عظيمي از آب هاي حاصل از ذوب يخ، سد يخچالي غول پيکري را که مانع جريان يافتن آن بود درنورديد و با دبي در حدود10 ميليون متر مکعب بر ثانيه، به خليج هادسن، اقيانوس منجمد شمالي و خليج مکزيک تخليه شد. براي مقايسه، مي توان در نظر گرفت که اگر درياچه بزرگ اونتاريو با چنين سرعتي تخليه شود، ظرف چهار روز تمامي آب خود را از دست خواهد داد. تحقيقاتي که از دهه1970 به بعد انجام گرفت، نشان مي دهد که در آن دوران زمين سه بار دستخوش اَبَر سيل هاي عظيم جهاني شده است. اين سيل ها به ترتيب در15 تا14 هزار سال قبل، 12 تا 11 هزار سال قبل و 8 تا 7 هزار سال قبل روي داده اند. شرحي که افلاطون در اثر خود با عنوان"تيمائوس و کريتياس" درباره نابودي"آتلانتيس" بر اثر وقوع زلزله ها و سيل مي دهد، مربوط به دومين سيل جهاني است.
همچنين اسطوره "تاميلي"مربوط به غرق شدن سرزمين افسانه اي "کوماري کندام"، با همين سيل مطابقت دارد. شواهد متقني وجود دارد که نشان مي دهد تقريبا نيمي از تمامي آب هاي حاصل از ذوب يخ ها، در پايان آخرين عصر يخبندان و در طي اين سه دوره زماني نسبتا کوتاه آزاد شده اند. اين گونه حوادث در آن روزگار تاثير بزرگي بر زيستگاه هاي بشر بر جاي نهادند که مي توان رد آن را در سنت ها و اسطوره هاي کهن جست وجو کرد.
در مقابل، آن چه که باستان شناسي نوين درباره تمدن بشري در اختيار ما قرار داده است، تنها داستان ناقصي است که بر اساس نظريات متناقض و متعدد حاصل از شواهد مادي اندک تعريف شده است. اين شواهد، از مناطق باستاني کشف شده فعلي که عمدتا در نواحي محدودي از خشکي ها پراکنده اند، به دست آمده اند. طبق اين داستان، انسان تکامل يافته کنوني حدود يکصد هزار سال پيش از وقوع نخستين سيل ها و وقايع فاجعه باري که هفده هزار سال قبل روي داد، بر روي زمين مي زيسته است. اين فاصله زماني، براي پيدايش و توسعه تمدن هاي بسيار پيشرفته کفايت مي کند و مدارک ناقص فعلي هيچ گاه نبود چنين تمدن هايي را به اثبات نمي رساند. در واقع، آن چه که سد و مانع درک حقايق است، شرح و تفسير نادرست مدارک به دست آمده در خشکي هاست.
يکي از بخش هاي اصلي کتاب"دنياي پنهان" به هندوستان، ساکنان باستاني و سنت هاي معنوي آن، به ويژه تمدن دره رود سند و وداها مي پردازد. از سال هاي دهه1890 ميلادي به بعد، دانشوران بر اين اعتقاد بوده اند که وداها را مهاجمان هند و اروپايي با آريائيان در حدود سال هاي1500 قبل از ميلاد سروده و تدوين کرده اند.
اين نظريه تقريبا به طور کامل مبتني بر يک نتيجه گيري نادرست از پيدا شدن چند دوجين اسکلت در دره باستاني رود سند بوده است. يکي ديگر از مباني نظريه مورد بحث "تهاجم آريائيان"، شباهتي است که ميان زبان سانسکريت(يعني زباني که وداها را به آن سروده اند) با زبان هاي باستاني و نوين اروپايي نظير لاتين، يوناني، انگليسي، نروژي و آلماني وجود دارد. با اين حال، طي يک دهه گذشته نظريه"تهاجم آريائيان" ترديد جدي وارد شده است. اولين بار ماکس مولر در سال1890 ، تاريخ1200 پيش از ميلاد را براي زمان تدوين وداها پيشنهاد داد؛ ولي اين تاريخ در مورد وداها يا دوره پيدايش آنها صدق نمي کند. اکنون بسياري از پژوهشگران پذيرفته اند که انشاي اين سروده ها به سال ها قبل از آن و آيين هاي گفتاري هندوان باز مي گردد، و ممکن است اين سروده ها زاده تمدن سندي-ساراسواتي باشند. اين پژوهشگران چنين استنتاج مي کنند که انتقال زبان نه از اروپا به هند، که در مسير عکس و از هندوستان به اروپا صورت گرفته است. با اين حال، شرحي درباره پديد آمدن وداها در خود آنها وجود دارد. اين شرح در داستان" مانو" که در فرهنگ ودا شخصيتي شبيه به نوح نبي دارد،آمده است. هنکاک پيوستگي هاي نزديکي ميان داستان مانو با داستان سومري"زيوسودرا"، نظريه باستاني "يوگا" درباره تخريب و نوزايش چرخه اي جهان ها و "هفت خردمند" که از جمله وظايف ايشان حفظ دانش موجود در وداهاست، ترسيم مي کند.
او مي گويد در نوشته هاي کهن هندوستان مي خوانيم که مانو و هفت مرد خردمند از جايي که در زمان وقوع يک سيل اقيانوسي دهشتبار با هيماليا فاصله داشت، به کوه هاي هيماليا پناه بردند. آنان از سرزمين قبلي خود نه تنها وداها، بلکه همه بذرهايي را که براي تاسيس مجدد سکونتگاه هاي مولد غذا ضرورت داشت، همراه آوردند. هنکاک با تحليل اسطوره ها و شواهد علمي مرتبط با پيدايش يخچال ها و وقوع سيل در ناحيه هيماليا، تصور مي کند خردمنداني که دست کم برخي از ابيات وداها را سروده اند، احتمالا حدود12 هزار سال پيش در اين منطقه مي زيستند و موفق شدند پايان متاخرترين"درياها" يا موارد وقوع يخبندان هاي ناگهاني و توضيح داده نشده جهاني را مشاهده کنند. اما اين تاريخ به هيچ وجه با زماني که دانشمندان طبق عادت به زمان سرودن"ريگ ودا" نسبت مي دهند، هم خواني ندارد.
هنکاک تصورات خود را فراتر مي برد و به بررسي دلايل ژرف تري درباره ريشه هاي تمدن مي پردازد. گرچه اکنون نظريات مربوط به نقش اقتصاد و ماديت در زندگي بشر، بردنياي غرب حاکم است؛ ولي هندوستان با فرهنگ معنوي زنده وفعال خود اين احتمال را برمي انگيزد که شايد مباني راستين تمدن صورت بسيار متفاوتي داشته اند و تمدن هاي بشري به جاي منشا گرفتن از امور اقتصادي، ريشه در جست وجو سلوکي دارند که هنوز هم زاهدان و مرتاضان هندوستان در نهايت دل سپردگي،به دنبال آن هستند. از آنجا که باستان شناسان سراسر جهان متفق اند که نوعي تداوم فرهنگي فاقد گسيختگي از مهرگار(شهر پيش از تاريخ واقع در بلوچستان در فاصله پانصد کيلومتري سواحل پاکستان) در 9 هزار سال قبل تا شهرهاي بزرگ تمدن سند- ساراسواتي در حدود 4500 سال پيش وجود دارد، گراهام هنکاک اين سوال را مطرح مي کند که آيا انتظار وجود علائمي از اخلاق يوگي در آنجا انتظار گزافي است؟ او در فصول بعد، به پي گيري رد اين علائم مي پردازد.
اسرار خليج کامباي- معماي مالت
هنکاک و غواصان موسسه ملي اقيانوس نگاري هند همچنين به کاوش در يک بناي اسرارآميز نعل اسبي شکل پرداختند. اين بنا در عمق 32 متري و به فاصله 5 کيلومتري از پومپوهار در خليج بنگال قرار دارد. نقشه مناطق فرورفته در زير آب نشان مي دهد که بناي مذکور، حدود 11 هزار سال پيش غرق شده است. شايد فرونشستن زمين عامل عمق بيش از حد اين ساختار باشد؛ ولي بدون انجام تحقيقات بيشتر، منشأ، موقعيت و هدف از ساخت آن همچنان در پرده اسرار باقي خواهد ماند.
هنکاک به بررسي اسطوره کوماري کاندام مي پردازد. کوماري کاندام بر اساس داستان هاي کهن، يکي از تمدن هاي پيش از سيل بزرگ در جنوب هند بوده است و گفته مي شود که صاحب يک مرکز آموزشي عظيم با آکادمي هاي پرشکوه بود که احتمالا ميراثي از اطلاعات نجومي و کارتوگرافيک آن تا به امروز در متون باستاني هندو باقي مانده است. هنکاک در مطالعات خود به نکته جالب ديگري اشاره دارد. به گفته او، ماهي گيران محلي اظهار مي کردند که تورهايشان اغلب در زير آب گير مي کند وآنان مجبورند براي آزاد کردن تورها به زير آب بروند. در اين موارد، آنها شاهد معابدي با ستون ها، راهروها و نيايشگاه هاي هرمي شکل بوده اند. در زيرنويس هاي کتاب، جزئياتي درباره يافته هاي قابل ملاحظه ماه مي سال 2001 ذکر شده است. اينها شامل بقايايي شبيه به دو شهر زيردريايي هستند که يکي از آنها 9 کيلومتر وسعت دارد. بقاياي مذکور در عمق 25 تا 40 متري خليج کامباي، در شمال غربي هندوستان به فاصله40 کيلومتري ساحل قرار دارند. اين آثار که با استفاده از"سونار سايداسکن" تصويربرداري شده اند، ديوارها و ساختمان هايي واضح با طرح هاي هندسي مشخص هستند که تا 3 متر بالاتر از بستر دريا قرار دارند. هر دو شهر در کنار مسير عبور رودهاي باستاني قرار داشته اند؛ و در نزديکي آنها ساختاري که احتمالا بقاياي يک سد به طول 600 سانتي متر است، کشف شده است. به دنبال لايروبي و کندوکاو در بستر دريا، اشيايي دست ساخت از جمله جواهرات، ابزارهاي سنگي، ظروف سفالين و مجسمه هايي کوچک به دست آمده اند که تاريخ يابي به روش کربن سن آنهارا معادل 9500سال نشان مي دهد. با استناد به نقشه مناطق فرورفته در زير آب، زمان غرق شدن اين منطقه به حدود 7700 تا6900 سال قبل باز مي گردد؛ ولي احتمال شهرها و فرهنگ بنا کننده آن، تاريخي بسيار قديمي تر داشته اند.
هنکاک در بخش بعدي مطالعات خود به بررسي جزيره مالت در درياي مديترانه مي پردازد که از ميان آثار باستاني فراوان آن مي توان به معابد هيپوژيوم، ژيگانتيجا، هاگارکيم، ومناجدرا اشاره کرد. برآوردهاي معمول، سن اين آثار را حدود 5600 تا 4500 سال قبل نشان مي دهند. تمامي معابد مالت از قطعات سنگي بزرگي که وزن هريک به حدود 15 تن يا بيشتر مي رسد، ساخته شده اند. عقيده بر اين است که آثار مالت، کهن ترين يادمان هاي سنگي خودايستا در جهان هستند. مناجدرا در واقع يک نيايشگاه خورشيدي است که در طراحي و ساخت آن ترتيبات دقيقي در ارتباط با جايگاه و موقعيت کواکب در اوقات مختلف سال لحاظ شده است. بناي سازه هايي با اين درجه از ابعاد و پيچيدگي، مستلزم سوابق قديمي و تجربيات سترگ قبلي بوده است. اغلب دانشمندان معتقدند که انسان کهن، نخستين بار در فاصله زماني 5200 تا7200 سال قبل قدم به اين خشکي گذاشته است. در آن هنگام، مالت جزيره اي منفک در ميان آب هاي درياي مديترانه بود. به اين ترتيب، بايد لزوما پذيرفت که پيدايش تدريجي فرهنگ و تمدن آنجا، از اين تاريخ به بعد آغاز شده است. ولي تاريخ يابي مذکور يک مشکل اساسي دارد و آن اين که هيچ مدرک باستان شناختي ملموسي در زمينه" تاريخ تمدن" مالت در خود اين جزيره کوچک موجود نيست، و هيچ شاهد و سندي درباره آغاز معماري مالتي و پيشرفته تدريجي آن تا رسيدن به يادمان هاي عجيب و پيشرفته بازمانده، در دست نمي باشد. ساختارهاي شگفت انگيزي که در جاي جاي اين جزيره پراکنده اند، همراه با معابد زيردريايي و مجموعه شيارهايي که توسط انسان در بستري از سنگ هاي آهکي سطح جزيره و زيرآب هاي ساحلي آن حفر شده اند( آثار موسوم به جاي چرخ گاري)، همگي يک پرسش اسرارآميز را به ذهن متبادر مي کند وآن اين که چه کساني و در چه زماني اين آثار عجيب را خلق کرده اند؟
مالتي که امروز وجود دارد، کوچک تر و پرت تر از آن است که توانسته باشد در گذشته هاي دور تمدني با اين قابليت ها را در خود پرورش دهد. شايد بتوان با مراجعه به نقشه مناطق فرورفته در زير آب، سرنخي براي حل معماي مالت به دست آورد. بر اساس اين نقشه ها، در16400 سال پيش پلي از خشکي مجمع الجزاير مالت را به سيسيل متصل مي ساخت. و احتمالا اسکان جويان مي توانسته اند از اين طريق، به راحتي وارد مالت شوند. با بالا آمدن سطح دريا، اين پل خشکي به تدريج باريک و باريک تر شد و سرانجام به قعر آب فرورفت. به دنبال اين واقعه، جزيره بزرگي بر جاي ماند که بالاخره آن هم در 10600 سال قبل طعمه امواج شد و از آن پس جزاير کنوني مالت، تنها بازمانده آن خشکي کهن بوده اند. با اين که پژوهشگران در اين باره هيچ ترديد و اختلاف نظري ندارند، ولي تاريخ پيدايش سکونتگاه هاي بشري و شرايط آنها مورد اختلاف است. هنکاک در اين باره فرضيه اي دارد. او معتقد است که به هنگام فرورفتن تدريجي سرزمين هاي مالت، فرهنگ بسيار کهن در جزيره کنوني و مناطق پيرامون آن وجود داشته است. هنکاک اعتقاد دارد که هم اکنون آب هاي مديترانه شواهد فراواني از يک تمدن بسيار بزرگ تر را در خود جاي داده اند- تمدني که ابعاد آن فراتر از انتظارات دانشمندان آکادميک است.
نقشه هاي شگفت انگيز
چنين شهرت دارد که اغلب نقشه کشان سده هاي ميانه، در واقع نسخه برداراني بوده اند که نقشه هاي قديمي تر نظير نقشه هاي "بطلميوس" نيز در اصل با استناد به آثار جمع آوري شده در کتابخانه بزرگ اسکندريه تهيه شده اند. هنکاک مي پرسد:" آيا ممکن است که اينها نيز با مبنا قرار دادن منابع مربوط به ادوار پيش از سيل عظيم ترسيم شده باشند؟"
اکنون مي دانيم که بطلميوس نقشه هاي خود را از کارهاي "مارينوس طيري" اهل فينيقيه اقتباس کرده است که او هم به نوبه خود، به کارهاي نقشه برداران و مساحان قديمي تر رجوع کرده بود. هنکاک به رواج هنر ترسيم نقشه در دنياي باستان اشاره مي کند و خاطرنشان مي سازد که در طي هزاره هاي منتهي به عصر بطلميوس، اين دانش به جاي پيشرفت در جهت رفع هرچه بيشتر نقايص احتمالي، با تجمع و انباشت روزافزون خطاهايي که دست به دست و به دنبال هر بار نسخه برداري از کارهاي قبلي روي مي داده اند، مواجه بوده و روي در پسرفت و افول داشته است. شکي نيست که قابليت هاي فني کنوني که ما را در ترسيم نقشه مناطق فرورفته در زير آب ياري کرده اند، اهميت فراواني در گشوده شدن گره هاي تحقيقاتي دارند. براي مثال، اکنون مي دانيم که نقشه "رينال" که در سال 1510 ميلادي ترسيم شده است، ساحل غربي هندوستان را بدان گونه که در 15 هزار سال پيش بود، نشان مي دهد و در آن جزايري را مي توان مشاهده کرد که حدود 11500 سال پيش به زير آب فرورفتند.
هنکاک در کتاب خود به اظهارات مارکوپولو درباره جزيره سيلان اشاره مي کند. مارکوپولو مي گويد روزگاري اين جزيره به خشکي اصلي هندوستان پيوسته و مساحت آن يک سوم برابر بزرگ تر از اندازه کنوني بوده است. به گفته مارکوپولو، بعدها بخش هايي از سيلان در زير امواج دريا غرق شد. هنکاک به افسانه هاي عاميانه مردم ايرلند که در آنها به سرزميني به نام" هي- برزيل" در ساحل غربي اين جزيره اشاره شده است، مي پردازد و آن را منطبق با منطقه اي به نام ساحل پورکوپاين که 21 هزار سال قبل بيرون از آب قرار داشت، مي داند. او همچنين ضمن مقايسه نقشه هاي کنوني مناطق غرق شده با نقشه هاي اسرارآميز قرون وسطا، خاطرنشان مي کند که جزاير افسانه اي"آنتيليا" و" ساتانازه" در واقع همان تايوان و ژاپن، بدان گونه که در 12500 سال پيش به نظر مي رسيده اند، بوده اند. هنکاک مي گويد:"به پيشنهاد من، الگوهاي ثابت ناهنجاري هاي ترسيمي تجمع يافته در نقشه هايي که ما جمع آوري کرده ايم- از هي- برزيل تا هندوستان و ژاپن- گواهي خاموش بر دانش مساحي و کارتوگرافي مردماني باستاني است که طي دوره اي چندين هزار ساله و در محدوده زماني پس از شروع ذوب يخچال ها، به اکتشاف جهان و نقشه برداري دقيق آن پرداختند."
معابد مفقود ژاپن؟
هنکاک اين پرسش را مطرح مي کند که آيا ممکن است اينها خاطراتي از بناهايي عظيم با برج ها و برجک هاي بلند بوده باشند که در نهايت زيبايي بنا شده بودند؟- بناهايي که روزگاري سر بر آسمان مي سائيدند ولي اکنون در قعر دريا جاي گرفته اند.
سبک سفرنامه گونه و روايتي هنکاک در "دنياي پنهان"، به او امکان داده است تا به گونه اي دوستانه و در سطحي انساني با خواننده کتاب ارتباط برقرار کند و با وي موانع فراواني را که در کار خود با آنها روبه روست، در ميان بگذارد- موانعي نظير بوروکراسي و فقدان مراجع مرتبط با باستان شناسي زيردريايي و يادمان هاي در زير آب.
هنکاک مثال هاي زيادي از يافته هاي حاصل از جريان رايج دانش و حقايق مهم و مستدل آورده است که نتيجه گيري هاي غلطي از آنها شده است. او اسطوره شناسي، مذهب، فلسفه روحاني، نجوم، باستان شناسي، زمين شناسي و فيزيک را براي دستيابي به حقيقت و پي ريزي نظريات خود درباره بخش مفقود تمدن بشري به کار گرفته و به هم پيوسته است. اکنون با پيدا شدن آثار متعدد بازمانده از تمدن هاي بسيار کهن و کاملا ناشناخته در بستر درياهاي سراسر جهان از جمله در سواحل باهاما، کوبا، شمال اروپا، درياي سياه و...، جريان اصلي باستان شناسي چاره اي جز جدي تر تلقي کردن نظريات پژوهشگراني نظير هنکاک ندارد؛ و اين آغازي است بر کاوش در قلمرو آن سوي دانش، به اميد باز يافتن حافظه اي که هزاران سال پيش با جريان هاي عظيم سيل شسته و پاک شد.
پي نوشت ها :
1-Graham Hancock/2-Underworld:The Mysterious Origins of the Civilization/3-Finger prints of The Gods/4-Heavens Mirror/5-Glen Milne/6-Durham/7-The Last Ice Age/8-Last Glocial Maximum/9-Precession of the earths axis/10-Isostasy/11-Cesare Emiliani/12-Miami/13-John shaw/14-Alberta/15-Hudson Boy/16-Lake Ontario/17-Timaeus and Critias/18-Atlantis/19-Tamil/20-Kumari Kandam/21-Vedas/22-Sanskrit/23-Max Muller/24-Indus-Sarasvati/25-Manu/26-Ziusudra/27-Yuga/28-Dryas/29-Rig veda/30-Mehrgarh/31-National Institue of oceanography/32-Dwarka/33-Krishna/34-Kali Yuga/35-Poom puhar/36-Gulf of Cambay/37-Side-Scan sonar/38-Hypogeum/39-Gigantija/40-Hagar Qim/41-Mnajdra/42-Cart-ruts/43-Gaulometin/44-Galonia leta/45-Marinus of Tyre/46-Reinal/47-Hy-Brasil/48-Porcupine bank/49-Antilia/50-Satanaze/51-Jomon/52-Yonaguni/53-Kerama/54-Aguni/55-Chatan/56-Yagio
* به حجم آب جابه جا شده از يک مقطع مشخص(رودخانه، کانال آب، دريچه سد و يا هر سازه ديگر) در يک مدت زمان مشخص "،بده" يا " دِبي" گفته مي شود. "دبي" اصطلاح فرانسوي Discharge ، معادل انگليسي و"بده" برابر فارسي اين مفهوم است.
/ج