اميد برخي دانشمندان به «عمر جاودانه»

انسان در تکاپوي جاودانه شدن و فرار از مرگ است. يافتن درمان بيماري ها، شبيه سازي اعضاي بدن و نگهداري مردگان به اميد تولدي دوباره، دليلي بر اين ادعاست. به اعتقاد گروهي از پژوهشگران مغز و اعصاب "جاودانگي" چندان هم دور نيست.
دوشنبه، 18 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اميد برخي دانشمندان به «عمر جاودانه»

اميد برخي دانشمندان به «عمر جاودانه»
اميد برخي دانشمندان به «عمر جاودانه»


 





 
انسان در تکاپوي جاودانه شدن و فرار از مرگ است. يافتن درمان بيماري ها، شبيه سازي اعضاي بدن و نگهداري مردگان به اميد تولدي دوباره، دليلي بر اين ادعاست. به اعتقاد گروهي از پژوهشگران مغز و اعصاب "جاودانگي" چندان هم دور نيست.
جسم با گذشت عمر فرتوت و فرسوده مي شود. اما به اعتقاد دانشمندان، دور نيست زماني که بتوان عملکرد مغز را در ابررايانه ها شبيه سازي کرد و بدين ترتيب به انسان عمر جاودانه بخشيد. مهم ترين گام در اين راه جمع آوري و ثبت خاطرات بر روي پردازنده هاي رايانه اي است، در غير اين صورت دنياي ما ثابت مي ماند.
با وجود اين که علم پزشکي در نيم قرن آينده پيشرفت هاي شگرفي خواهد کرد و درمان بسياري از دردها را خواهد يافت، جاودانه زيستن اما به معناي يافتن درمان دردها نيست.
هر روز پيشرفت هاي مهمي در فناوري سخت افزاري صورت مي گيرد که به انسان امکان مي دهد، مقادير نامحدودي اطلاعات بر روي ابررايانه ها ذخيره و نگهداري کند. بدين ترتيب پيش از رمزگشايي کامل عملکرد مغز انسان، نمونه ي ديجيتالي آن قابل طراحي است. پس اين امکان هم به وجود مي آيد تا دنياي اطراف خود را بر روي رايانه ذخيره کنيم.
اگر اين نظريه درست باشد که مغز همانند يک رايانه عمل مي کند، بايد کپي ديجيتالي آن (يک ابررايانه) بتواند خاطرات ما را نيز در خود نگاه دارد و همان گونه اي عمل، فکر و احساس کند و دنياي اطراف را دريابد که مغز واقعي انجام مي دهد. به زبان ساده تر، صرف نظر از اين که سلول هاي مغز دنياي اطراف را درک مي کنند يا مشتي قطعات بي جان و مرده و ترکيبي از صفر و يک ها، نتيجه ي نهايي بايد يکسان باشد.
اما بر اساس يک نظريه ي پزشکي، يکي از مهم ترين و اصلي ترين بخش هاي مغز، نه ساختار فيزيکي آن، بلکه الگوريتم هايي هستند که بر اساس ساختار فيزيکي کار مي کنند. اگر بتوان يک کپي از مغز ساخت که بر پايه ي آن الگوريتم هاي مغز طبيعي نيز شکل بگيرند، مي توان اميدوار بود که در اين "جسم بي جان" يک "روح" دميده شود. در صورتي که اين امر تحقق يابد، چندان دور نيست زماني که يک کپي کارآمد از مغز طبيعي ساخته شود که نمي ميرد و به انسان جاودانگي مي بخشد.
تنها تفاوت اين است که در دنيايي مجازي مانند دنياي "ماتريکس" زندگي خواهيم کرد. به اعتقاد برخي دانشمندان خوش بين تر، در آينده بازارهايي وجود خواهند داشت که در آن بتوان "زندگي پس از مرگ" خريد. در چنين بازاري مي توان زندگي مورد علاقه را خريد و حتي دنياي جديد را با انسان هاي ديگر تقسيم کرد. به گفته ي اين گروه از دانشمندان، اين زندگي اجتماعي آينده خواهد بود.

مي توان نظاره گر مرگ خود بود
 

در چنين شرايطي اگر انسان يک بار "مغز" خود را خاموش کند (مانند رايانه shut down کند) مي تواند مرگ بدن خود را در دنياي خارجي ببيند. البته اين نظريه در مورد آينده، به بسياري اما و اگرها بستگي دارد. اگر تنها يکي از اين شرط ها اشتباه از آب درآيند، تمام نظريه فرو مي ريزد.
اولين مشکل اساسي اين است که دانشمندان - با توجه به شناخت ناقصي که از مغز دارند- نمي دانند کدام کارکرد مغز يا اجزاي آن از همه مهم تر است و حتماً بايد در ساخت مغز به آن پرداخته شود.
برخي گمان ها بر اين است که "جزئيات و چگونگي" ارتباط ميلياردها سلول عصبي با هم، مهم ترين بخش باشد. با اين حساب شناخت دقيق "سيم کشي" مغز کافي نيست و تا زماني که "نحوه ي تبادل اطلاعات" در سلول ها شناخته نشود، مشکلي حل نشده است.
ترکيب سه بعدي سلول هاي عصبي، انتشار سه بعدي سيگنال هاي مغزي در خارج از سلول ها و ساختار و کارکرد هرکدام از صدها ميليارد سيناپس نيز بايد رمزگشايي شوند. در سيناپس ها سلول هاي عصبي به هم متصل نيستند، بلکه در مجاورت هم قرار دارند و با ترشح ترکيبات شيميايي با هم ارتباط برقرار مي کنند.
در سناريويي از اين هم پيچيده تر، بايد وضعيت تک تک پروتئين هاي مغزي و داد و ستد آنها با پروتئين هاي کناري شان رمزگشايي و ثبت شود.
ديگر بخش هاي بدن انسان نيز بايد مورد بررسي قرار گيرند، که از آن جمله مي توان به هورمون هايي اشاره کرد که سيگنال ها را از اندام ها به مغز و پاسخ سيگنال ها را از مغز به اندام ها انتقال مي دهند. در چنين شرايطي ميلياردها ميليارد متغير وجود خواهند داشت که بايد ذخيره و شبيه سازي شوند.
بدين ترتيب، تنها يک شبيه سازي خشک و خالي که محدود به بخش مرکزي دستگاه عصبي (مغز و نخاع) باشد، کمکي به محققان نخواهد کرد تا با آن بتوانند تجربه از دنياي بيروني را، آن گونه که ما مي شناسيم، شبيه سازي کنند.

شبيه سازي مغز نبايد لزوماً در بستر زمان واقعي باشد
 

مانع بزرگ فني ديگري نيز وجود دارد: مغز شبيه سازي شده بايد امکان توليد داشته باشد، بايد "فعال" و "زنده" باشد و فعل و انفعالات دنياي بيرون را ثبت کند. به عبارت ديگر، بايد بتواند خاطرات جديد ثبت کند. (مغز) انسان اگر خاطرات جديد نسازد، متوجه گذر زمان نمي شود. اکنون پرسش اينجاست: اگر قرار باشد "در جا بزنيم" و زمان نگذرد، اصلاً "جاودانگي" چه فايده اي دارد؟
در اين شکي وجود ندارد که ساخت يک کپي از مغز طبيعي کاري به غايت پيچيده است. علاوه بر اين در حال حاضر دانش عصب شناسي آن قدر پيشرفته نيست که مشکلات ياد شده را مرتفع کند. حتي اگر اين دانش هم وجود داشت، بايد تعداد بسياري از بهترين ابررايانه هاي جهان را به کار مي گرفتيم تا بتوانيم چند ميلي متر مربع از بافت مغز را در دنياي واقعي شبيه سازي کنيم.
البته همه ي خبرها هم نوميدکننده نيستند. به عنوان مثال، قابليت محاسبه ابررايانه ها به سرعت در حال افزايش است. در 50 سال آينده، محدوديتي در سرعت محاسبه وجود نخواهد داشت. علاوه بر اين شبيه سازي مغز نبايد لزوماً در بستر دنياي واقعي و براساس خاطره هاي جديد شکل گيرد تا مغز شبيه سازي شده باور کند در دنياي واقعي است؛ مي توان دنيايي "ماتريکسي" ايجاد کرد.
منبع:ماهنامه ي علمي - فني دانشمند، شماره ي 558



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.