مدارس نوين دراصفهان ازآغاز تا امروز(1)
ازروزگاري که خواجه نظام الملک طوسي مدرسه ي نظاميه اش را دراصفهان بنياد نهاد، که شايد بتوان آن را نخستين و مهم ترين مؤسسه ي آموزشي اصفهان در زمان خود ناميد،تا به امروز که چندين هزار نهاد آموزشي خرد و درشت در اين شهر جلوه گري مي کنند،زمان زيادي گذشته است. از عصر طلايي سلاجقه که بگذريم، دوره ي دوم نهضت مدرسه سازي دراين شهر به زمان صفويه برمي گردد،وقتي که ده ها مدرسه ي مجلل در اين خاک سر برآوردند و شاه بيت همه ي آن ها مدرسه ي سلطاني چهارباغ بود که در سال هاي پاياني زمام داري سلسله ي صفوي بناشد تا نشاني باشد بر عظمت اين خاندان و اهميتي که براي نهاد تعليم و تربيت قائل بودند.در زمان قاجار نيز چندين مدرسه ي بزرگ از جمله مدرسه ي صدرخواجو و مدرسه ي صدر بازار برپا شدند تا چراغ علم در اين شهر روشن بماند.
اما اين داستان تا وقتي هيجان انگيز بود که آنچه به عنوان علم درجهان شناخته مي شد، در مدارس مذکور پاس داشته و تدريس مي شدند. با کمال تأسف از روزگاري که علوم جديد در خاور زمين سر برآورند، اين مدارس دراشاعه و جذب اين علوم چندان رغبتي نشان ندادند و بدين ترتيب تسليم سرنوشتي اجتناب ناپذير شدند. اما قافله ي علوم جديد راه خود را مي رفت و طالبان خود را مي جست.پس دولت ها و مردم دست به کار شدند؛ابتدا به همت بلند اميرکبير مدرسه ي دارالفنون در تهران بنا نهاده شد. اما پيداست که يک مدرسه در پايتخت جواب گوي نياز روز افزون علمي کشور نبود. درتبريز و سپس در اصفهان مدارس جديد،افتان و خيزان، به راه افتادند. اما روزگار برنهج سابق نماند.انقلاب
مشروطه حادث شد و موج نخست مدرسه سازي و توجه به علوم جديد برپا گرديد و پس از آن امواج ديگرازراه رسيدند و بسترهاي ديگري مهيا گشتند تا قافله ي دانش جديد در کشور راه خود را به پيش برد. در اين مقاله سعي شده است جريان مدرسه سازي در شهر/استان اصفهان بررسي شود.
مدارس نوين در اصفهان (پيش از مشروطه)
نورعلمي ديگري که بعدها تابيدن گرفت،در دوره ي وزارت ميرزا علي خان امين الدوله درعصرمظفري بود که با تاسيس و هم فکري انجمن معارف و حمايت آن صدر اعظم فرهنگ دوست،موج گسترده اي از برپايي مدارس نوين درايران،به ويژه تهران و تبريزآغاز گرديد.(6)دراين فضا بود که اشخاص خيرو دانش دوست،به سرمايه ي مادي خود و حمايت معنوي دولت دست به کارتأسيس مدارس نوين مي شدند.آنچه نصيب اصفهان شد،اندک اما «فضا شکن» بود.شخصي دانش دوست به نام ميرزا باقرخان مشيرالملک که دردستگاه ظل السطان به مقامات بلندي رسيده بود،وقتي به سال 1318 ه.ق درمحله ي شهشهان مدرسه ي جديدش را بنا نهاده و «باقريه » نام نهاد.کسي را ياراي مخالفت با وي نبود. ازاين مدرسه چندي بعد شعبه اي در محله ي چهارسوق افتتاح شد. مدرسه ي باقريه تا هفت سال بعد برقرار و به کار تعليم و تعلم اطفال مشغول بود.دو سال پس ازباقريه و به سال 1320 ه.ق ميرزا علي تقي خان سرتيپ با حمايت شرکت اسلاميه،«مدرسه ي اسلاميه»را در دروازه ي اسماعيل کوسج برپا کرد که دو سالي بيش نپاييد.نيز به سال 1322 ه.ق «مدرسه علميه » در محل دروازه دولت به وسيله ميرزا اسدالله وزير،پيشکارماليه ي اصفهان برپا شد که آن هم عمرچنداني نداشت.
اوضاع بدين قرار بود تا انقلاب مشروطيت به سال 1324 ه.ق به يک باره دريچه ي تازه اي را درنگاه مردم اين سرزمين به دنياي متمدن گشود.ديگرعلوم جديد نياز روز و حتي مد روز محسوب مي شدند و جويندگان آن به تيغ تکفيرو تفسيق گرفتار نمي شدند.اين نکته نيزگفتني ست که اگر چه انقلاب مشروطيت به بسياري از اهداف سياسي و اقتصادي خود نرسيد،گسترش علوم و مدارس جديد و پيامدهاي ديرپاي اين حرکت،ازنقاط مثبت کارنامه ي مشروطيت ايران است.
مشروطه طلبان اين آرمان خود را در متمم قانون اساسي کشور(مصوب 1326 ه.ق ) با آزاد اعلام کردن تحصيل و تعليم علوم و صنايع منعکس کردند (ماده ي 18 )آنان همچنين اعلام نمودند:«تأسيس مدارس به مخارج دولتي و ملتي و تحصيل اجباري بايد مطابق قانون وزارت علوم و معارف مقرر شود.»(ماده ي 19)
اما اين براي جامعه اي که پي به عقب افتادگي هاي خود برده بود،کافي به نظر نمي رسيد.پس چهارسال بعد «قانون اساسي معارف»ازمجلس گذشت.دراين قانون 28 ماده اي آمده است:«تعليمات ابتدائيه براي عموم ايرانيان اجباري است.» (ماده ي 3 ) و «درشهرها بر حسب عده ي نفوس و حاجت اهالي و کفايت ماليه ي محليه،يک يا چندين مدرسه ي ابتدايي و متوسط داير خواهد شد.»(ماده ي 20) مطابق اين قانون مدارس به دو نوع رسمي و غيررسمي (دولتي و غيردولتي)تقسيم مي شدند که در مدارس دولتي مخارج تأسيس مدرسه از ماليات اهالي تأمين مي شد،اما شاگردان مي بايست شهريه مي پرداختند.البته مدارس دولتي مجاني هم درنظرگرفته شده بود تا براي تحصيل «اطفال فقرا»باشد(ماده ي 25)(7) همين قوانين مترقي و شايد بلند پروازانه که ايرانيان را مکلف مي کرد اطفال خود را از سن هفت سالگي به تعليمات اجباري بفرستند،نشان مي دهد مشروطه طلبان مي خواستند فاصله ي علمي کشورخود را با جهان خارج به سرعت کاهش دهند.
رفع موانع پيشين (حاصل مشروطيت)
تا فضاي آن زمان براي ما آشکارترشود، يکي ازرساله هاي آن عصررا ورق مي زنيم.نويسنده يرساله ي «انصافيه»راجع به مخالفت هاي نظري با مدارس جديد مي گويد:«نمي دانم چه منافاتي با قوانين شرع ما دارد؟ اگر بگوييم منافات دارد،خفت شريعت مقدسه ي خود را گفته ايم. مگر تربيت بني نوع بد است؟ چيزي که هست، نبايد کتب ضلال را تحصيل کرد. کي گفت در مکتب خانه ها بايد تحصيل احکام بابيه يا بهاييه را کرد؟کي گفته بايد تعليم سحر و جادو کرد؟مي گويي تحصيل زبان فرانسه نبايد کرد.آيا زبان فرانسه دانستن عيب است؟... تدين دخل به زبان ندارد... مي گويي تحصيل علوم طبيعيه که شعبه اي از حکمت عملي است،جائزنيست.يعني نبايد بتوانم چلوار ببافم. نبايد بتوانم ساعت بسازم؟ ... مي گويي مکتب خانه و مدرسه براي علم است و علم منحصربه نحو و صرف و فقه و اصول است ...علم منحصر به اين علوم نيست.(9)
مشروطه خواهان به دليل همين تبليغات منفي عليه مدارس جديد،خود را ناگزير ديدند که به علماي عتبات متوسل شوند.اما علماي بزرگ عتبات،ملامحمدکاظم خراساني،آيت الله ميرزا حسين تهراني و شيخ عبدالله مازندراني باصداي بلند بر ضرورت مدارس جديد تاکيد داشتند.(10)
درمقابل تحجرآشکارنيروهاي کج انديش، هميشه روحانيون روشن انديش و دانشمندي بودند که نه تنها دين را با علوم جديد مغاير نمي ديدند،بلکه خود به تاسيس مدارس جديد اقدام مي کردند.درتهران سيدمحمدطباطبايي مدرسه ي «اسلام » را به راه انداخت و در اصفهان نيزحاج آقا نورالله نجفي در دوره ي پس ازمشروطه يکي از بزرگ ترين مشوقان تاسيس مدارس جديد بود.هرچه بود،انقلاب مشروطيت چماق تکفيررا از سر معارف جديد برداشت.
توجه به عقب افتادگي ها و کاستي هاي علمي
روزنامه ي انجمن مقدس ملي اصفهان در سومين شماره ي خود به فاصله ي علمي ميان ايران و کشورهاي مترقي انگشت نهاد و درذکرمشخصات کشورهاي پيشرفته نوشت:«آنچه ازصنايع آن ها به چشم ديده ايم،ازقبيل تلگراف و تليفون و فونيغراف و عکاسي به اقسام مختلفه و آلت طيران و توپ هاي سريع الاطلاق و سفاين جنگي و غيره کفايت مي کند درکثرت صنايع آن ها و آنچه ازمعارف آن ها».(11)ديده ايم،ازامثال جراحان و اطباء و آلات معالجات و جراحي آن ها کفايت مي کند درکمال معرفت آن ها» و راجع به کشورما نوشت:«آيا نمي بينيد که اطمينان حيات بزرگان ما به داشتن يک نفر دکتري ست فرنگي.واما ممالک مستقله (استبدادي )صنايع که ندارند،معارف که ندارند،معلومات آن ها محدود و راه ترقي به واسطه ي بي قانوني براي آن ها مسدود.»(12)اين نوشته به خوبي آشکارمي کند که احساس نيازبه علوم دقيقه يا علوم تجربي (خصوصاً درحوزه ي طب)در جامعه ي آن روز با چه شدتي احساس مي شد.
روزنامه ي «فرج بعد ازشدت» نيز در نخستين شماره ي خود کوشيد نشان دهد تأکيدي که دراسلام راجع به علم اندوزي شده،به علوم جديد هم راجع مي شود «که تحصيلش برما لازم است، اگرچه به رفتن به چين باشد،چرا که آبادي هر مملکتي اولاً موقوف به داشتن قوت است و قوت موقوف به داشتن صنعت است و صنعت موقوف به تحصيل علم است و تحصيل علم موقوف به تاسيس مدارس است.پس امروزه هيچ چيز براي ما لازم تر ازمکاتب و مدارس نيست»(13).روزنامه ي «جهاداکبر»در مقدمه ي خبر تاسيس کتابخانه اي دراصفهان نوشت: «تاريخ خرابي مملکت ايران با تاريخ نايابي علم وصنعت درآن سامان يکي است.ازاين روي مملکتي که در او باب علم مسدود شد، هرگزآبادي ازبراي آن مشهود نخواهد شد»(14)چنان که معلوم است، درآن دوره فضاي مناسبي درميان فرهيختگان براي پرداختن به مقوله ي گمشده ي فرهنگ و مدارس به وجود آمده بود.
علم و سياست ملازم يکديگرند
روزنامه ي «زاينده رود» مشارکت سياسي مردم را ملازم با فهم و درک سياسي آنان مي داند:«دردوره ي ظلمت و توحش که مبناي حکومت برتعميه (گمراهي) و اغفال ملت و اساس آن براقتدارات شخص بوده، به ترقي شعور و عقول عموم وقعي نمي گذارده،بلکه آن را منافي اغراض و مصالح خويش پنداشته اند... ولي دراين عصر
نوراني که مبناي حکومت بر شراکت آزاد يک مملکت درحفظ مصالح عمومي و ترقي
آب وخاک خويشتن مي باشد،اولين اقدامي که دراستقرار و استحکام اين نحو حکومت لازم است،همانا ترقي عقول و تنويراذهان و تزييد مشاعرو احساسات ملت است که موقوف به اصلاحات معارف و تعميم علم و تسهيل تحصيل برکافه ي افراد ايراني مي باشد.»(16)و تا بدان جا پيش مي رود که آزادي سياسي را محصول فرهنگ ديده و
آزادي بدون فرهنگ را مضر مي بيند:«معلوم است اگرآزادي را به درخت تشبيه کنيم،بايست آن درخت درباغستان مدارس غرس شود و به آب معرفت و علم آبياري گردد...و گرنه آن درخت ثمري نخواهد بخشيد ... .سياست مملکت را به دست جاهل سپردن،ضررش برمملکت کم تر از استبداد نيست.بي جهت نيست که در ممالک متمدنه،تعليم اجباري قرارداده اند و در سال کرورها صرف مدارس و مکاتب مي نمايند.»(17)
مدارس عصرمشروطه تا دوره ي پهلوي اول (موج نخست )
چند ماهي ازمشروطيت نگذشته بود که ناگهان درصفر سال 1325ه .ق.خبر تاسيس «مدرسه ي معارف» دراصفهان منعکس شد.بدين صورت که:«فرياد ناصحان امين و هوشمندان کارآگاه» کارگر شده و عده اي ازهمشهريان دست به کار
برپايي «مدرسه ي مقدسه ي معارف» واقع درچهارسوي شيرازي مقابل مسجد چهار سوق کوچک نموده اند.»روزنامه براي تکميل اطلاعات،فهرست معلمان آن را نيز آورد.نويسنده درادامه با شادي فراوان نوشت:«اجزاي اداره،وطن پرستان و معارف خواهان را تبريک مي گويند. اميدواريم از اين به بعد در هر نمره يکي از اين بشارات که سرمايه ي روح مملکت مي باشد،به اداره برسد»(19)بدين ترتيب، مدرسه ي معارف چهارسوق اولين مدرسه ي مشروطه در اصفهان بود.
مدرسه ي شرافت:دومين مدرسه ي مشروطيت
مدرسه ي ايتام:محصول کار جمعي بزرگان
مدرسه ي عليه:مدرسه اي براي اشراف
پي نوشت ها :
*کارشناس ارشد تاريخ، دانشگاه تهران، محقق و نويسنده.
2-راجع به اين مدارس ر.ک: عبدالمهدي رجايي،«تاريخ اجتماعي اصفهان در عصر ظل السلطان»،دانشگاه اصفهان،چاپ اول 1383،فصل چهارم «فرهنگ و تعليم و تربيت دراصفهان».
3-همان، ص 200،به نقل ازابراهيم صفايي،«اسناد نويافته» بابک،چاپ اول، 1349،ص97.
4-همان، ص 178،به نقل از روزنامه ي فرهنگ،شماره ي 103، 20 رجب 1298.
5-مجتبي ايمانيه،«تاريخ فرهنگ اصفهان» دانشگاه اصفهان،چاپ اول1355،ص 161.
6-راجع به فعاليت هاي انجام گرفته دراين دوره،خاطرات ميرزا يحيي دولت آبادي که خود عضو انجمن معارف تهران بود، خواندني ست.ر.ک:«حيات يحيي»،يحيي دولت آبادي،انتشارات عطار و فردوسي ، چاپ ششم،1371، ج1
7-مجموعه ي قوانين،عهدنامه ها و... قانون اساسي معارف،مصوب 10 ذيقعده 1329ق،ص 434.
8- فخرالدين رشديه،«زندگينامه ي پيرمعارف رشديه»انتشارات هيرمند،چاپ اول،تهران 1370،ص28-35.
9-«رسائل مشروطيت» به کوشش دکتر غلامحسين زرگري نژاد، کوير، چاپ اول، تهران 1374، ص 579،«رساله انصافيه» تأليف ملاعبدالرسول کاشاني.
10-روزنامه ي مجلس،سال دوم، شماره ي 94، 10 ربيع الاول 1326 و بار دوم پاسخ تأييدآميزعلما،روزنامه ي حبل المتين کلکته، سال 17،شماره ي 20 ،8 ذيقعده 1327.
11-روزنامه ي انجمن مقدس ملي اصفهان، سال اول،شماره ي 4، 12 ذي حجه 1324.
12-همان جا.
13-روزنامه ي فرج بعد از شدت،شماره اول،سال اول، شعبان 1325.
14-روزنامه جهاد اکبر، سال اول، شماره ي 7، 24 صفر 1325.
15-روزنامه ي انجمن مقدس ملي اصفهان، سال دوم، شماره ي 6، 20 ذي حجه 1325.
16-روزنامه ي زاينده رود، سال سوم، شماره ي 45، 26 ذي حجه 1325.
17-روزنامه ي زاينده رود، سال اول، شماره ي 11، 13 جمادي الاول 1327، روزنامه ي زاينده رود ارگان رسمي حزب دموکرات دراصفهان بود و تعليم اجباري يکي از اصول اساسنامه ي حزب دموکرات بود.(مهدي شريف کاشاني، واقعات اتفاقيه در روزگار،به کوشش منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان،نشرتاريخ ايران، چاپ اول، تهران 1362، ج3، ص615.
18-روزنامه ي جهاد اکبر، سال اول، شماره ي 16، 29 ربيع الثاني 1325.
19-روزنامه ي انجمن مقدس ملي اصفهان، سال اول، شماره ي 14، 23 صفر 1325.
20-روزنامه ي جهاد اکبر، سال اول، شماره ي 20، 9 جمادي الثاني 1325.
21-روزنامه ي جهاد اکبر، سال اول، شماره ي 23، 27 ربيع الثاني 1325.
22-روزنامه ي انجمن مقدس ملي اصفهان، سال اول، شماره ي 39، 20 شعبان 1325.
23-روزنامه ي انجمن مقدس ملي ، سال اول،شماره ي 39، 20 شعبان 1325.
24-راجع به اين مدرسه ر.ک « يادمان نکوداشت يکصدومين سال تاسيس مدرسه عليه» گردآوري وتدوين سعيد صدري کوپايي،سازمان آموزش وپرورش اصفهان، چاپ اول1384.
ادامه دارد...
/ع