قديمها، همين که دختربچهها ميتوانستند غذا بپزند و بچهداري کنند، ميگفتند «وقتشه!» يعني که دختر آمادگي همسر شدن و مادر شدن را پيدا کرده و حالا وقت ازدواج اوست! پسرها هم وقتي ميتوانستند وزنه بزرگي را...
قديمها، همين که دختربچهها ميتوانستند غذا بپزند و بچهداري کنند، ميگفتند «وقتشه!» يعني که دختر آمادگي همسر شدن و مادر شدن را پيدا کرده و حالا وقت ازدواج اوست! پسرها هم وقتي ميتوانستند وزنه بزرگي را جابهجا کنند، ديگر موقعش بود برايشان آستين بالا بزنند و زن بگيرند! اما واقعيت اين است که اينها فقط بخشي از آمادگيهايي است که براي يک زندگي مشترک به آنها نياز داريم. در مرحله بعد سوال مهم تري مطرح است و آن اينکه اگر آمادگي هاي لازم را نداشتيم، چه بايد بکنيم؟ در گفتگويمان با دکتر محسن ايماني، روانشناس و عضو هيأت علمي دانشگاه تربيت مدرس کوشيدهايم تا حدودي به اين پرسشها پاسخ بگوييم .
آقاي دکتر! غير از آمادگي فکري، عاطفي و اجتماعي، آيا به آمادگيهاي ديگري هم براي ازدواج نياز داريم؟
به عقيده من، براي ازدواج، فرد بايد به درکي هم از معرفت ديني رسيده باشد و احساس مسووليت ديني پيدا کرده باشد. بايد توان دست يافتن به مهار دروني را پيدا کرده و اهميت تکليف ديني را دريافته باشد. ازدواج در فرهنگ ديني مستحب است و البته مستحبي است که روي آن تاکيد شده و اگر فرد ببيند که دارد به حرام مي افتد واجب است ازدواج کند. اگر دچار خودارضايي شده يا به نگاه حرام افتاده يا دچار روابط نامشروع شده، اينها همه نشانه اين است که فرد بايد ازدواج کند و ازدواج برايش ضروري است. نگرش فردي که اين مسايل را بداند، با فردي که نسبت به اين مسايل بيتوجه باشد، بسيار تفاوت دارد؛ چرا که او به درک ضرورت ازدواج رسيده، همان طورکه پيامبر(ص) فرمودهاند که ازدواج نيمياز دين است و مي داند که در فرهنگ ديني به آن توصيه شده است. اما موضوع ديگري که فرد از بعد ديني بايد بداند بحث حقوق همسران در رابطه زناشويي است. فرد در زمان ازدواج بايد به توان درک حقوق همسرش رسيده باشد. مثلاً بايد بداند که اين زن حق نفقه دارد. نمي تواند با او زندگي کند و به او خرجي ندهد. مثلاً مردي که همسرش را کتک ميزند، نشان مي دهد که اصلاً مسايل حقوقي اسلام را نمي داند. اگر حقوق طرف مقابل را بداند، حوزه اختيار عمل خود و همسرش را بداند، امکان ندارد چنين اعمالي را انجام دهد.
آقاي دکتر! واقعيت اين است که در مورد اين آمادگي ها ممکن است فردي اطلاعات پيدا کرده باشد اما با اين حال، به آنها نرسيده باشد. در اين شرايط چه کار بايد بکند؟ آيا بايد منتظر باشد زماني برسد که اين آمادگيها را پيدا کند؟يعني تا آن زمان طرف ازدواج نرود؟
ببينيد؛ همه ما ميدانيم که برخي از افراد مشکلاتي دارند. مثلا اگر فردي حالات مازوخيستي يا خودآزاري دارد و با خودش مهربان نيست، چه طور مي تواند با ديگران مهربان باشد؟ اگر واقعاً فردي نتوانسته درس مهرباني را ياد بگيرد؛ فرد مهرباني نيست، مگر اينکه برود شروع کند به آموختن اين درس. اين درست نيست که ما اگر کاستياي داريم، نسبت به آن بيتفاوت باشيم بلکه بايد متوجه اين کاستي ها بشويم و به فکر درمان آن باشيم. به اين فکر کنيم که چرا کسي من را دوست ندارد؟ چرا من دوستي ندارم؟ چرا کسي با من مهربان نيست؟ چرا من با کسي مهرباني نمي کنم؟ چرا همه مرا از خودشان مي رانند؟ چرا من از ناحيه اين فرد يا آن فرد مطرود شدم؟ چرا من در حالت انزوا به سر مي برم؟ چرا کسي به من ابراز علاقه نمي کند؟ يک چنين فردي، از اين نشانهها ميتواند متوجه شود که در مسايل عاطفي مشکل دارد. در ادبيات و فرهنگ ما اشارات زيادي به مفهوم عميق عشق و مهرباني شده است. اينکه فرد واقعاً بتواند به اين زمينه ها دست پيدا کند، توانسته کمک زيادي بکند در پايداري زندگي اش. حالا وضعيت فردي را درنظر بگيريد که اين آمادگي ها را در اين سطوح ندارد. وضعيت او درست مثل فردي است که در درسي افتاده و حالا بايد دوباره آن را بگذراند.
اين خيلي ايدهآل است که فرد بتواند اين گونه مشکلات عاطفياش را درمان کند، اما آيا واقعا امکانپذير است؟ چهطور؟
بله، اولين جايي که ميتواند اين اتفاق بيفتد، خانه و خانواده اوليه فرد است. ما معتقديم که سرآغاز روند رشد و تکامل فرد، از همه جهات، خانواده است. اگر اين رشد به شکل درست و سالمش از خانواده شروع شود و اين اتفاق، يعني آموختن مهر ورزيدن و محبت کردن، در خانواده بيفتد که چه بهتر. آدلر مي گويد که اولين ارتباط صميمانه که فرد از آن ياد مي گيرد، ارتباط با مادر است. در احاديث ما هم آمده است که: «قلب الامه کنزالمحبه» و اين تاکيد بر اين مطلب است که محروميت از مهر مادري ميتواند دردسر درست کند. در روانکاوي معتقدند که فرد مي تواند در مراحل رشدي اش متوقف شود يا وقتي در مورد سطوح مختلف نيازهاي انسان صحبت ميشود، از پايينترين سطوح تا نيازهاي عالي و متعالي، گفته ميشود که فرد مي تواند در اين سطوح رشد کند و بالا برود و ممکن است در هر مرحله از نيازها متوقف شود و باقي بماند و البته هر کس در هر مرحله اي است، در زمان انتخاب همسر هم در همان سطح عمل مي کند اما همه اين موارد به اين معني نيست که حالا نمي تواند جبران کند.
مشکل اينجاست که معمولاً افراد دچار افراط و تفريط مي شوند، يعني فرد به صرف اينکه احساس کرد که نمي تواند ارتباط خوبي با بقيه برقرار کند يا مشکلاتي دارد، نتيجه مي گيرد که نمي تواند ازدواج کند!
بهتر است که در چنين شرايطي با يک مشاور مشورت کنيم که ببينيم اين تشخيصي که براي خودمان گذاشته ايم درست است يا نه؟ بسياري اوقات نميدانيم که مشکل ما چيست و اين اصليترين مشکل ماست. به محض اينکه بفهميم در مورد محبت کردن به ديگران مشکل داريم، مشکلمان حل ميشود. منبع: http://www.salamat.com
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.