ره فراکار خود نمي‌دانم

ره فراکار خود نمي‌دانم شاعر : انوري غم من نيستت به غم زانم ره فراکار خود نمي‌دانم فارغي از من و همي دانم عاشقم بر تو و همي داني نکنم جز وفا که نتوانم نکني جز جفا که نشکيبي کافرم گر کنون مسلمانم کافري مي‌کني در اين معني گفتمت تا به جان به فرمانم گفتيم تا به بوسه فرمانست من همه عمر بر سر آنم گرچه برخاستي تو از سر اين چون ز جان خوشتري به دندانم کي به جان برکشم ز تو دندان تاج عهد تو بر سر جانم مهر مهر تو بر نگين دلست انوري...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ره فراکار خود نمي‌دانم
ره فراکار خود نمي‌دانم
ره فراکار خود نمي‌دانم

شاعر : انوري

غم من نيستت به غم زانمره فراکار خود نمي‌دانم
فارغي از من و همي دانمعاشقم بر تو و همي داني
نکنم جز وفا که نتوانمنکني جز جفا که نشکيبي
کافرم گر کنون مسلمانمکافري مي‌کني در اين معني
گفتمت تا به جان به فرمانمگفتيم تا به بوسه فرمانست
من همه عمر بر سر آنمگرچه برخاستي تو از سر اين
چون ز جان خوشتري به دندانمکي به جان برکشم ز تو دندان
تاج عهد تو بر سر جانممهر مهر تو بر نگين دلست
انوري نيستم سليمانمبا چنين ملک در ولايت عشق


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.