از عشقت اي شيرين صنم گرچه بر سر برمي‌زنم

از عشقت اي شيرين صنم گرچه بر سر برمي‌زنم شاعر : انوري نه يار ديگر مي‌کنم نه راي ديگر مي‌زنم از عشقت اي شيرين صنم گرچه بر سر برمي‌زنم هر شب به دارالضرب غم بر نام تو زر مي‌زنم تو شاه خوباني و من تا روز بر رخسار خود سر از هواي دلبران چون حلقه بر در مي‌زنم تا شد دلم آويخته در حلقه‌ي زلفين تو هرشب دو دست از هجر غم تا روز بر سر مي‌زنم دل برد و دامن درکشيد تا پاي‌بند وصل تو
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از عشقت اي شيرين صنم گرچه بر سر برمي‌زنم
از عشقت اي شيرين صنم گرچه بر سر برمي‌زنم
از عشقت اي شيرين صنم گرچه بر سر برمي‌زنم

شاعر : انوري

نه يار ديگر مي‌کنم نه راي ديگر مي‌زنماز عشقت اي شيرين صنم گرچه بر سر برمي‌زنم
هر شب به دارالضرب غم بر نام تو زر مي‌زنمتو شاه خوباني و من تا روز بر رخسار خود
سر از هواي دلبران چون حلقه بر در مي‌زنمتا شد دلم آويخته در حلقه‌ي زلفين تو
هرشب دو دست از هجر غم تا روز بر سر مي‌زنمدل برد و دامن درکشيد تا پاي‌بند وصل تو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما