من که باشم که تمناي وصال تو کنم

من که باشم که تمناي وصال تو کنم شاعر : انوري يا کيم تا که حديث لب و خال تو کنم من که باشم که تمناي وصال تو کنم من چه بيهوده تمناي وصال تو کنم کس به درگاه خيال تو نمي‌يابد راه ساکتم تا که شبي پيش خيال تو کنم گله‌ي عشق تو در پيش تو نتوانم کرد مردم چشم و سرم طرف دوال تو کنم از سر مردميي گر تو کلاهي نهيم در غزلها صفت چشم غزال تو کنم ور به چشم تو درآيد سخنم تا بزيم که همي وصف جمالت به کمال تو کنم شعر من سحر شد و شد به کمال از پي آن شاعري...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من که باشم که تمناي وصال تو کنم
من که باشم که تمناي وصال تو کنم
من که باشم که تمناي وصال تو کنم

شاعر : انوري

يا کيم تا که حديث لب و خال تو کنممن که باشم که تمناي وصال تو کنم
من چه بيهوده تمناي وصال تو کنمکس به درگاه خيال تو نمي‌يابد راه
ساکتم تا که شبي پيش خيال تو کنمگله‌ي عشق تو در پيش تو نتوانم کرد
مردم چشم و سرم طرف دوال تو کنماز سر مردميي گر تو کلاهي نهيم
در غزلها صفت چشم غزال تو کنمور به چشم تو درآيد سخنم تا بزيم
که همي وصف جمالت به کمال تو کنمشعر من سحر شد و شد به کمال از پي آن
شاعري هرچه نه بر سحر حلال تو کنمچشم تو سحر حلالست و حرامست مرا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما