صبا به سبزه بياراست دار دنيي را

صبا به سبزه بياراست دار دنيي را شاعر : انوري نمونه گشت جهان مرغزار عقبي را صبا به سبزه بياراست دار دنيي را ببرد آب همه معجزات عيسي را نسيم باد در اعجاز زنده کردن خاک...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صبا به سبزه بياراست دار دنيي را
صبا به سبزه بياراست دار دنيي را
صبا به سبزه بياراست دار دنيي را

شاعر : انوري

نمونه گشت جهان مرغزار عقبي راصبا به سبزه بياراست دار دنيي را
ببرد آب همه معجزات عيسي رانسيم باد در اعجاز زنده کردن خاک
نثار موکب ارديبهشت و اضحي رابهار در و گهر مي‌کشد به دامن ابر
ز نيم شب مترصد نشسته املي رامذکران طيورند بر منابر باغ
طلوع داده به يک شب هزار شعري راچمن مگر سرطان شد که شاخ نسترنش
به گونه گونه بلاغت بلوغ طوبي راچه طعن‌هاست که اطفال شاخ مي‌نزنند
نگارخانه‌ي حسن و جمال ليلي راکجاست مجنون تا عرض داده دريابد
به اعتدال هوا داده جان ماني راخداي عز و جل گويي از طريق مزاج
بنفشه سر چو درآورد اين تمني راصبا تعرض زل بنفشه کرد شبي
به نفس ناميه برداشت اين دو معني راحديث عارض گل درگرفت و لاله شنيد
که پشت پاي زدند از گزاف تقوي راچو نفس ناميه جمعي ز لشکرش را ديد
خواص نطق و نظر داد بهر انهي رازبان سوسن آزاد و چشم نرگس را
مرتبند چه انکار را، چه دعوي راچنانکه سوسن و نرگس به خدمت انهي
دعا و خدمت دستور و صدر دنيي راچنار پنچه گشاده است و ني کمر بسته است
ز ظل رايت فتحش سپهر اعلي راسپهر فتح ابوالفتح آنکه هست رداي
مثر يد بيضاست دست موسي رازهي به تقويت دين نهاده صد انگشت
چنانکه عکس زمرد نموده افعي رانموده عکس نگينت به چشم دشمن ملک
بلي ز روز خبر نيست چشم اعمي راز کنه رتبت تو قاصر است قوت عقل
اساس طور تحمل کند تجلي راقصور عقل تصور کند جلالت تو
سپهر تخت سليمان و تاج کسري رابه خاکپاي تو صد بار بيش طعنه زدست
خواص نيشکر آرد مزاح کسني راروايح کرمت با ستيزه‌رويي طبع
ذبول کاه دهد کوههاي فربي راحرارت سخطت با گران رکابي سنگ
قضا و راي تو ملک ملک تعالي رادو مفتي‌اند که فتوي امر و نهي دهند
قضا چو آب نويسد جواب فتوي رابهر چه مفتي رايت قلم به دست گرفت
چو واجبست مقادير امر شوري راتبارک‌الله معيار راي عالي تو
زمانه طي نکند جز براي حني راهر آن مثال که توقيع تو بر آن نبود
در اعتقاد تو ضد است نون مگر يي راز غايت کرم اندر کلام تو ني نيست
وجود نيست مگر در ضمير تو ني رابه هيچ لفظ تو نون هم به يي نپيوندد
زمانه صوت سال و صداي آري رابه بارگاه تو دايم به يک شکم زايد
که امن و سلوت مي‌خواند من و سلوي راوجود بي‌کف تو ننگ عيش بود چنان
به نيمه باز قضا مي‌فروخت اجري راوجود جود تو رايج فتاد اگرنه وجود
اميد شرکت احيا فکنده موتي رازهي روايح جودت ز راه استعداد
به بارگاه درآرد عروس انشي راچو روز جلوه‌ي انشاد راوي شعرم
هواي مدح تو جان جرير و اعشي رابه رقص درکشد اندر هواي بارگهت
وراي پايه‌ي خود ساختند ماوي رااگرچه طايفه‌اي در حريم کعبه‌ي ملک
چو لات و عزي اطراف تاج و مدري رابه پنج روز ترقي به سقف او بردند
ز طاقهاش درافکند لات و عزي راشکوه مصطفويت آخر از طريق نفاذ
زمانه نيک شناسد طريق اولي راطريق خدمت اگر نسپرند باکي نيست
ز خصم نايژه‌ي حلق بهر مجري راز چرخ چشمه‌ي تيغ تو داشتن پر آب
که تيغ بيد نمايد به چشم خنثي راز باس کلک تو شمشير فتنه باد چنان
به گاه خشم و رضا خوف را و بشري راهميشه تا که به شمشير و کلک نظم دهند
کند کبيسه‌ي سالش عطاي کبري راترا عطيه‌ي عمري چنانکه هيلاجش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما