آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران يار

آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران يار شاعر : انوري هست باد سرد من بر خاک از آن کافور بار آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران يار از دل چون بادم از دوران گردون خاکسار آب و آتش دارم از هجران او در چشم و دل همچو باد تند کاه از روي خاک اندر قفار آب چشمم ز آتش دل نزهت جان مي‌برد من چو باد از خاک کوي او شوم عنبر عذار گر ز آب وصل او اين آتش دل کم کنم همچو بادم من ز خاکي و دويي روزگار تا در آب چشمم و در آتش دل از فراق باد را پنهان کنم در خاک من همچون شرار...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران يار
آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران يار
آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران يار

شاعر : انوري

هست باد سرد من بر خاک از آن کافور بارآب چشمم گشت پر خون زاتش هجران يار
از دل چون بادم از دوران گردون خاکسارآب و آتش دارم از هجران او در چشم و دل
همچو باد تند کاه از روي خاک اندر قفارآب چشمم ز آتش دل نزهت جان مي‌برد
من چو باد از خاک کوي او شوم عنبر عذارگر ز آب وصل او اين آتش دل کم کنم
همچو بادم من ز خاکي و دويي روزگارتا در آب چشمم و در آتش دل از فراق
باد را پنهان کنم در خاک من همچون شرارزآب چشم و زآتش دل گر بخواهم در جهان
کز رخ باد بهاري خاک کوه لاله‌زارآب چشمم زآتش هجران چنان رنگين شدست
جز نسيم باد مدح و خاک پاي شهريارآب چشم و آتش دل را ندارم هيچ دفع
باد بي‌مقدار گشت از دشمن چون خاک خوارخسروي کز آب لطف و آتش شمشير او
مهر و کين او چو باد و خاک از تير بهارسنجر آن کز آب و آتش گرد و گل پيدا کند
از دل باد هوا و خاک ميدان روز کارآنکه آب و آتش انگيزند تيغ و تير او
باد را از خاک سم مرکبش هست افتخارپادشاهي کاب و آتش صولتش را چاکرند
همچو باد از خاک درياها برآرد او دمارگر رسد بر آب دريا آتش شمشير او
کو ندارد همچو باد از خاک درگاهش مدارآب گردد همچو آتش در دهان آن کسي
بي‌گمان گردند همچون باد و خاک آموزگارآب اگر بر آتش آيد از نهيب عدل او
باد تاثيرش سوار و خاک عدلش گوشوارهست اندر دست آب و گوش آتش در جهان
گر نگشتي باد اقبالش درين خاک آشکارکي شدندي آب و آتش در جهان هريک پديد
باد را پاکيزگي و خاک را پر در کناراز وجود جود و آب و آتش اقبال اوست
همچو باد و خاک مشهورند اندر هر دياراي خداوندي کز آب و آتش جود و سخات
باد دولت بر يمين و خاک نصرت بر يسارتا بيابد آب روي از آتش اقبال تو
درج در نظم را چون باد بر خاکت نثارانوري از آب مهر و آتش مدحت کند
تا بود از باد و خاک اندر جهان گرد و غبارتا نباشد آب و آتش نيکخواه يکدگر
تا چو باد از پيکر هر خاک گشته کامکارهمچو آب و آتشت خواهم بقاي سرمدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.