يکي برکف قدح سرمست و مخمور | | يکي در کف قلج سرهال و تازان |
وز آحاد حريفان چند مذکور | | صفيالدين موفق هم نرفتست |
چو انگوري که گيرد رنگ از انگور | | مرا از فسخ ايشان فسخ شد عزم |
که اندر لوح محفوظست مسطور | | الا تا هيچ مقدورست و کاين |
به گيتي بيمرادت هيچ مقدور | | مبادا کاين از تاثير دوران |
زمان بر مدت عمر تو مقصور | | سپهر از پايهي قصر تو قاصر |
عدوت اندر سراي ديو مزدور | | ترا ملک سليمان وز سليمي |
چنان کز پاي موسي پايهي طور | | زهي دست وزارت از تو معمور |
در و ديوار دين و داد معمور | | زهي معمار انصاف تو کرده |
ز عزمت رايتي الا که منصور | | قضا در موکب تقدير نفراشت |
ز عدلت فتنهاي الا که مستور | | قدر در سکنهي ايام نگذاشت |
چه جاي صاحبست و صدر و دستور | | تو از علم اولي وز فعل آخر |
چو رمز معنوي در کسوت زور | | تو پيش از عالمي گرچه درويي |
بناميزد زهي چشم بدان دور | | حقيقت مردم چشم وجودي |
مزاج مرگ را کردست محرور | | سموم قهرت از فرط حرارت |
نهد در نيش کژدم نوش زنبور | | نسيم لطفت ار با او بکوشد |
قضا در حشر و نشر خلق منشور | | تواند داد پيش از روز محشر |
صريرش را مزاج صدمت صور | | به سعي کلک تو کز خاصيت هست |
به عمر خود جز اين يک سعي مشکور | | اگر جاه رفيعت خود نکردست |
ازو بس خدمتي ناديده مبرور | | که بر گردون به حسبت سايه افکند |
هم از معروف و هم خورشيد مشهور | | تمامست اينکه تا صبح ابد شد |
که قهرش مرگ را کردست مقهور | | ترا اين جاه قاهر قهر ما نيست |
اگر ايام فربه کرد و مغرور | | حسودت را ز بهر طعمه يکچند |
برو کرد از تعب شبهاي ديجور | | همان ايام دولت روز روشن |
سقنقوري کجا آيد ز کافور | | جهانداري کجا آيد ز نااهل |
به حسبت بيت ده منظوم و منثور | | خداوندا ز حسب بنده بشنو |
دو روز از خدمتت محروم و مهجور | | اگر من بنده را حرمان همي داشت |
مخير نيست کس الا که مجبور | | تو داني کز فرود دور گردون |
که در اخلاص دارم حظ موفور | | به يک بد خدمتي عاصي مدانم |
به هر عذرم که خواهي دار معذور | | چو مرجع با رضا و رحمت تست |
خود آن کاري وبد نور علي نور | | گرم غفران تو در سايه گيرد |
به طبعت بندهام وز جانت مامور | | وگر با من به کرد من کني کار |
که کژي ماتم آرد راستي سور | | بيا تا کج نشينم راست گويم |
دل غمناک بود و جان رنجور | | مرا الحق ز شوق خدمت تو |
که بحرآباد دورست از نشابور | | يکي زين کارگيران گفت ميدان |
مرو راهيست پر ترکان خونخور | | چو اندر موکب عالي نرفتي |