خواجه اسفنديار مي‌داني

خواجه اسفنديار مي‌داني شاعر : انوري که به رنجم ز چرخ رويين تن خواجه اسفنديار مي‌داني رستمي مي‌کند مه بهمن من نه سهرابم و ولي با من حالتم را چه حيلتست و چه فن خرد زال را بپرسيدم گر به دست آوري از آن دو سه من گفت افراسياب وقت شوي سرخ نه تيره چون چه بيژن باده‌اي چون دم سياووشان ورنه روزي نعوذبالله من گر فرستي تويي فريدونم مارهاي هجات بر گردن همچو ضحاک ناگهان پيچم
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خواجه اسفنديار مي‌داني
خواجه اسفنديار مي‌داني
خواجه اسفنديار مي‌داني

شاعر : انوري

که به رنجم ز چرخ رويين تنخواجه اسفنديار مي‌داني
رستمي مي‌کند مه بهمنمن نه سهرابم و ولي با من
حالتم را چه حيلتست و چه فنخرد زال را بپرسيدم
گر به دست آوري از آن دو سه منگفت افراسياب وقت شوي
سرخ نه تيره چون چه بيژنباده‌اي چون دم سياووشان
ورنه روزي نعوذبالله منگر فرستي تويي فريدونم
مارهاي هجات بر گردنهمچو ضحاک ناگهان پيچم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما