اي ز دست تجاسر خادم شاعر : انوري شربهاي ملال نوشيده اي ز دست تجاسر خادم نيست بر خاطر تو پوشيده اختلالي که من دارد وز خطا در صواب کوشيده بدو ايام بيض و من صايم قلقلش گوش نانيوشيده نيم جوشيده ديگکي دارم بدو چوبش تمام جوشيده از طريق کرم تواني کرد بلا نفع دنيا و لا آخره به نزديک خواجه بدم چند روز فتلک اذا کرة خاسره دگرباره رفتم به نزديک او