مست تمام آمده است بر در من نيم شب مست تمام آمده است بر در من نيم شبشاعر : خاقاني آن بت خورشيد روي و آن مه ياقوت لبمست تمام آمده است بر در من نيم شبگفتم کاين وقت کيست بر در ما اي عجبکوفت به آواز نرم حلقهي در کاي غلامگفت منم ميهمان گرچه نکردي طلبگفت منم آشنا گرچه نخواهي صداعکانيت شکاري شگرف وينت شبي بوالعجباو چو در آمد ز در بانگ برآمد ز منکامدن دوست را بود ز هر دو سببکردم برجان رقم شکر شب و مدح ميورنه ميستي سرش کي شودي پر شغبگرنه شبستي رخش کي شودي بينقابدرشکنم طرف شب با تو به شکر طربگفتم اگرچه مرا توبه درست است ليکعارض سيمين تو اين رخ زرين سلبگفتم کز بهر خرج هديه پذيرد ز منگفتم معذور دار زر ننمايد به شبگفت که خاقانيا روي تو زرفام نيست