در اين عهد از وفا بوئي نمانده است شاعر : خاقاني به عالم آشنارويي نمانده است در اين عهد از وفا بوئي نمانده است وفا را زور بازويي نمانده است جهان دست جفا بگشاد آوخ که از خشک و ترش بويي نمانده است چه آتش سوخت بستان وفا را کز آنجا تا اجل مويي نمانده است فلک جائي به موي آويخت جانم بديدم آدمي خويي نمانده است به که نالم که اندر نسل آدم جگر ميخور که دلجويي نمانده است نظر بردار خاقاني ز دونان