زخم زمانه را در مرهم پديد نيست شاعر : خاقاني دارو بر آستانهي عالم پديد نيست زخم زمانه را در مرهم پديد نيست شمشادوار تازه و خرم پديد نيست در زير آبنوس شب و روز هيچ دل از پنجهي زمانه مسلم پديد نيست هرک اندرون پنجرهي آسمان نشست وي جم به ماتم آي که خاتم پديد نيست اي دل به غم نشين که سلامت نهفته ماند سرناي گم به بودهي ماتم پديد نيست دردا که چنگ عمر شد زا ساز و بدتر آنک در سينه کن به گور که همدم پديد نيست خاقانيا دمي که وبال حيات توست ...