ديدي که يار چون ز دل ما خبر نداشت شاعر : خاقاني ما را شکار کرد و بيفکند و برنداشت ديدي که يار چون ز دل ما خبر نداشت او خود ز حال بيخبر ما خبر نداشت ما بيخبر شديم که ديديم حسن او زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت ما را به چشم کرد که تا صيد او شديم گفتا وفا نمايم زان خود اثر نداشت گفتا جفا نجويم زين خود گذر نکرد زخمش به دل رسيد که سينه سپر نداشت وصلش ز دست رفت که کيسه وفا نکرد رفتم که بار خواهم ديدم که در نداشت گفتند خرم است شبستان وصل...