وصل تو به وهم در نميآيد شاعر : خاقاني وصف تو به گفت برنميآيد وصل تو به وهم در نميآيد از کوي اميد در نميآيد شد عمر و عماري وصال تو آمد اجل، او مگر نميآيد وصل تو به وعده گفت ميآيم يک جرعه مرا به سر نميآيد زان مي که تو را نصيب خصمان است افسوس که کارگر نميآيد افسون مسيح بر تو ميخوانم چون دولت راهبر نميآيد خاقاني کي رسد به گرد تو