باغ جان را صبوحي آب دهيد شاعر : خاقاني و آن شفق رنگ صبح تاب دهيد باغ جان را صبوحي آب دهيد هاتف صبح را جواب دهيد به زبان صراحي و لب جام مي چو تيغ فراسياب دهيد صبح چون رخش رستم اندر تاخت حاضر آمد طلاق خواب دهيد شاهد روز در دو حجرهي خواب کارنامهي خرد به آب دهيد بار نامه به کار آب کنيد عقل را زلفوار تاب دهيد توبه را طرهوار سر ببريد جان به دستينهي رباب دهيد دل به گيسوي چنگ دربنديد ناخنان را به مي خضاب دهيد پيش کز غم به ناخن...