ماه را با نور رويش بيش مقداري نماند شاعر : خاقاني مشک را با بوي زلفش بس خريداري نماند ماه را با نور رويش بيش مقداري نماند کيمياي کفر و دين را روز بازاري نماند تا برآمد در جهان آوازهي زلف و رخش ناشکسته توبه و نابسته زناري نماند در جهان هر جا که ياد آن لب ميگون گذشت آبروئي ماند کس را آب ما باري نماند گر در اين آتش که عشق اوست در درگاه او اي عفيالله خود نصيب من کلهواري نماند آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت بريد اي عجب گوئي براي چشم من...