صبح چون جيب آسمان بگشاد شاعر : خاقاني هاتف صبحدم زبان بگشاد صبح چون جيب آسمان بگشاد دم او خواب پاسبان بگشاد پر فرو کوفت مرغ صبحدمي نفخهي صور در دهان بگشاد نفس عاشقان و نالهي کوس ز آتش صبح درزمان بگشاد چشمهي دل فسرده بود مرا کيسهها داشت از ميان بگشاد دل من بيميانجي از پي صبح نافهها داشت رايگان بگشاد صبح بيمنت از براي دلم طبع من چون صدف دهان بگشاد ريزش ابر صبحگاهي ديد بخت درهاي آسمان بگشاد دعوت عاشقانه ميکردم عشق...