صبح چون جيب آسمان بگشاد

صبح چون جيب آسمان بگشاد شاعر : خاقاني هاتف صبح‌دم زبان بگشاد صبح چون جيب آسمان بگشاد دم او خواب پاسبان بگشاد پر فرو کوفت مرغ صبح‌دمي نفخه‌ي صور در دهان بگشاد نفس عاشقان و ناله‌ي کوس ز آتش صبح درزمان بگشاد چشمه‌ي دل فسرده بود مرا کيسه‌ها داشت از ميان بگشاد دل من بي‌ميانجي از پي صبح نافه‌ها داشت رايگان بگشاد صبح بي‌منت از براي دلم طبع من چون صدف دهان بگشاد ريزش ابر صبحگاهي ديد بخت درهاي آسمان بگشاد دعوت عاشقانه مي‌کردم عشق...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صبح چون جيب آسمان بگشاد
صبح چون جيب آسمان بگشاد
صبح چون جيب آسمان بگشاد

شاعر : خاقاني

هاتف صبح‌دم زبان بگشادصبح چون جيب آسمان بگشاد
دم او خواب پاسبان بگشادپر فرو کوفت مرغ صبح‌دمي
نفخه‌ي صور در دهان بگشادنفس عاشقان و ناله‌ي کوس
ز آتش صبح درزمان بگشادچشمه‌ي دل فسرده بود مرا
کيسه‌ها داشت از ميان بگشاددل من بي‌ميانجي از پي صبح
نافه‌ها داشت رايگان بگشادصبح بي‌منت از براي دلم
طبع من چون صدف دهان بگشادريزش ابر صبحگاهي ديد
بخت درهاي آسمان بگشاددعوت عاشقانه مي‌کردم
عشق خم‌خانه‌ي روان بگشادالصبوح الصبوح مي‌گفتم
رصد غيب راه جان بگشادالرفيق الرفيق مي‌راندم
بند لعل از شکرستان بگشادشاهد دل درآمد از در من
آب حيوان به امتحان بگشادگه به لب‌ها ز آتش جگرم
گره‌ي غم يکان يکان بگشادگه به دندان ز رشته‌ي جانم
اين بگفت، آفتاب ران بگشادگفت خاقانيا تو ز آن مني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط