عشقت آتش ز جان برانگيزد شاعر : خاقاني رستخيز از جهان برانگيزد عشقت آتش ز جان برانگيزد زمهرير از روان برانگيزد باد سودات بگذرد بر دل سيل خون از ميان برانگيزد خيل عشقت به جان فرود آيد که قيامت ز جان برانگيزد تا قيامت غلام آن عشقم وز درونم فغان برانگيزد از برونم زبان فرو بندد لرزه از استخوان برانگيزد تب نهاني است از غم تو مرا تب عشق از نهان برانگيزد ناله پيدا از آن کنم که غمت از سرم يک زمان برانگيزد شحنهي وصل کو که هجران را...