رحم کن رحم، نظر باز مگير

رحم کن رحم، نظر باز مگير شاعر : خاقاني لطف کن لطف، خبر بازمگير رحم کن رحم، نظر باز مگير آخر آبم ز جگر بازمگير گيرم آتش زده‌اي در جانم سخن رفته ز سر بازمگير گر به مستي سخني گفتم، رفت عذر بپذير و نظر بازمگير گنه کرده بناکرده شمار آب از آن گلبن‌تر بازمگير گلبن مهر تو در باغ دل است گر کله نيست کمر بازمگير از چو من هندوک حلقه بگوش داده را روز دگر بازمگير آخر آن بوسه که روزي دادي چون خسيسان به صفر بازمگير گر زکاتي به محرم بدهي ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رحم کن رحم، نظر باز مگير
رحم کن رحم، نظر باز مگير
رحم کن رحم، نظر باز مگير

شاعر : خاقاني

لطف کن لطف، خبر بازمگيررحم کن رحم، نظر باز مگير
آخر آبم ز جگر بازمگيرگيرم آتش زده‌اي در جانم
سخن رفته ز سر بازمگيرگر به مستي سخني گفتم، رفت
عذر بپذير و نظر بازمگيرگنه کرده بناکرده شمار
آب از آن گلبن‌تر بازمگيرگلبن مهر تو در باغ دل است
گر کله نيست کمر بازمگيراز چو من هندوک حلقه بگوش
داده را روز دگر بازمگيرآخر آن بوسه که روزي دادي
چون خسيسان به صفر بازمگيرگر زکاتي به محرم بدهي
دل بدادي، سر و زر بازمگيرهاي خاقاني ميدان هواست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط