مه نجويم، مه مرا روي تو بس شاعر : خاقاني گل نبويم، گل مرا بوي تو بس مه نجويم، مه مرا روي تو بس بندش از زنجير گيسوي تو بس عقل من ديوانهي عشق تو شد ابر بيباران خم موي تو بس اشک من باران بيابر است ليک پشت دست آئينهي روي تو بس آينه از دست بفکن کز صفا قاب قوسينم دو ابروي تو بس رنگ زلفت بس شب معراج من سايهي ديوار در کوي تو بس طالب ظل همائي نيستم کاين مهم را نامزد خوي تو بس آسمان در خون خاقاني چراست