در سايه‌ي غم شکست روزم

در سايه‌ي غم شکست روزم شاعر : خاقاني خورشيد سياه شد ز سوزم در سايه‌ي غم شکست روزم تا کين دل از فلک بتوزم از دود جگر سلاح کردم مونس شده تا بگاه روزم تنها همه شب من و چراغي گاه از تف سينه برفروزم گاهي بکشم به آه سردش زين پرده در آن فرو ندوزم يک اهل نماند پس چرا چشم تا عمر چه بردهد هنوزم خاقاني دل شکسته‌ام، باش
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در سايه‌ي غم شکست روزم
در سايه‌ي غم شکست روزم
در سايه‌ي غم شکست روزم

شاعر : خاقاني

خورشيد سياه شد ز سوزمدر سايه‌ي غم شکست روزم
تا کين دل از فلک بتوزماز دود جگر سلاح کردم
مونس شده تا بگاه روزمتنها همه شب من و چراغي
گاه از تف سينه برفروزمگاهي بکشم به آه سردش
زين پرده در آن فرو ندوزميک اهل نماند پس چرا چشم
تا عمر چه بردهد هنوزمخاقاني دل شکسته‌ام، باش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط