ز خاک پاشي در دستخون فرومانديم شاعر : خاقاني ز پاکبازي نقش فنا فرو خوانديم ز خاک پاشي در دستخون فرومانديم به فرق گنبد فرتوت خاک بفشانديم به نعش عالم جيفه نماز برکرديم نه گردنيم که از حکم سربرافشانديم همه حديث شما تيغ بود و گردن ما به باد سرد چراغ زمانه بنشانديم چراغوار به کشتن نشسته بر سر نطع به هفت هشت حيل نه ده آرزو رانديم به يک دو شب به سه چار اهل پنج شش ساعت به شصت واقعه هفتاد روز درمانديم به بيست سي غم و چل پنجهاند هان چون صيد...