به منزل درنگي که من داشتم | | به بوي دل يار يکرنگ بود |
هوا برد رنگي که من داشتم | | برد رنگ ديبا هوا لاجرم |
کمان شد خدنگي که من داشتم | | خزان شد بهاري که من يافتم |
همه صلح و جنگي که من داشتم | | بجز با لب و چشم خوبان نبود |
پي هر پلنگي که من داشتم | | چو شير، آتشين چنگ و چست آمدم |
نبينند چنگي که من داشتم | | کنون جز به تعويذ طفلان درون |
که شد نام و ننگي که من داشتم | | نه خاقانيم نام گم کن مرا |
برفت آب و سنگي که من داشتم | | نماند اهل رنگي که من داشتم |