رحمي بکن که زخم سنان تو ميخورم | | خون دلم مخور که غمان تو ميخورم |
ياد خيال انس رسان تو ميخورم | | هر مي که ديده ريخت به پالونهي مژه |
درد فراق ناگذران تو ميخورم | | گفتي چه ميخوري که سفالين لبت پر است |
نوشي بزن سبک که گران تو ميخورم | | اي ساقي فراق گراني همي برم |
جان آن توست من غم از آن تو ميخورم | | طعنه زني مرا که غم جان همي خوري |
زهرش به ياد نوش لبان تو ميخورم | | هر دشمني که زهر دهد دوستکانيم |
کسيب دست سنگ فشان تو ميخورم | | گفتي که از سگان کي؟ از سگان تو |
حقا که من دريغ زبان تو ميخورم | | رنجه مکن زبانت به دشنام چون مني |
هرگه که زخم تير و کمان تو ميخورم | | بر دست تو چو تير تو لرزم ز چشم بد |
پس ذم کني مرا که غمان تو ميخورم | | مسمار بر لبم زدي و نعل بر جبين |
وانگه چو ناي دم ز دهان تو ميخورم | | من خاک پايم آب دهان ز آتش هوات |
از بس که دم ز غاليه دان تو ميخورم | | کافور دان شود ز دم سرد من فلک |
من اندهش به بوي گمان تو ميخورم | | بردي گمان که بر دل خاقاني اندهي است |
از جام شاه ملک ستان تو ميخورم | | خاک توام وليک چه خاکي که جرعه ريز |