خون دلم مخور که غمان تو مي‌خورم

خون دلم مخور که غمان تو مي‌خورم شاعر : خاقاني رحمي بکن که زخم سنان تو مي‌خورم خون دلم مخور که غمان تو مي‌خورم ياد خيال انس رسان تو مي‌خورم هر مي که ديده ريخت به پالونه‌ي مژه درد فراق ناگذران تو مي‌خورم گفتي چه مي‌خوري که سفالين لبت پر است نوشي بزن سبک که گران تو مي‌خورم اي ساقي فراق گراني همي برم جان آن توست من غم از آن تو مي‌خورم طعنه زني مرا که غم جان همي خوري زهرش به ياد نوش لبان تو مي‌خورم هر دشمني که زهر دهد دوستکانيم کسيب دست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خون دلم مخور که غمان تو مي‌خورم
خون دلم مخور که غمان تو مي‌خورم
خون دلم مخور که غمان تو مي‌خورم

شاعر : خاقاني

رحمي بکن که زخم سنان تو مي‌خورمخون دلم مخور که غمان تو مي‌خورم
ياد خيال انس رسان تو مي‌خورمهر مي که ديده ريخت به پالونه‌ي مژه
درد فراق ناگذران تو مي‌خورمگفتي چه مي‌خوري که سفالين لبت پر است
نوشي بزن سبک که گران تو مي‌خورماي ساقي فراق گراني همي برم
جان آن توست من غم از آن تو مي‌خورمطعنه زني مرا که غم جان همي خوري
زهرش به ياد نوش لبان تو مي‌خورمهر دشمني که زهر دهد دوستکانيم
کسيب دست سنگ فشان تو مي‌خورمگفتي که از سگان کي؟ از سگان تو
حقا که من دريغ زبان تو مي‌خورمرنجه مکن زبانت به دشنام چون مني
هرگه که زخم تير و کمان تو مي‌خورمبر دست تو چو تير تو لرزم ز چشم بد
پس ذم کني مرا که غمان تو مي‌خورممسمار بر لبم زدي و نعل بر جبين
وانگه چو ناي دم ز دهان تو مي‌خورممن خاک پايم آب دهان ز آتش هوات
از بس که دم ز غاليه دان تو مي‌خورمکافور دان شود ز دم سرد من فلک
من اندهش به بوي گمان تو مي‌خورمبردي گمان که بر دل خاقاني اندهي است
از جام شاه ملک ستان تو مي‌خورمخاک توام وليک چه خاکي که جرعه ريز


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط