به ميدان وفا يارم چنان آمد که من خواهم شاعر : خاقاني ز ديوان هواکارم چنان آمد که من خواهم به ميدان وفا يارم چنان آمد که من خواهم ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم ز دفتر فال اميدم چنان آمد که من جستم به نام ايزد دل و يارم چنان آمد که من خواهم مرا ياران سپاس ايزد کنند امروز کز طالع طرازي کار زو دارم چنان آمد که من خواهم چه نقش است اين که طالع بست تا بر جامهي عمرم به يکدم صيد گفتارم چنان آمد که من خواهم چه دام است اين که بخت افکند کان...