گر رحم کني جانا جان بر سرت افشانم شاعر : خاقاني ور زخم زني دل را بر خنجرت افشانم گر رحم کني جانا جان بر سرت افشانم بر خنجر تو پاشم يا بر سرت افشانم معلوم من از عالم جاني است، چه فرمائي در دامن تو ريزم يا در برت افشانم بر سوزن مژگانم صد رشته گهر دارم من گوهر عمر خود بر گوهرت افشانم آئي به کف آن خنجر چون چشم من از گوهر ور دانهي دل خواهي هم در برت افشانم گر گوهر جان خواهي هم در کمرت دوزم گر ديده قبول آيد بر زيورت افشانم طاووس خودآرائي در...