خود لطف بود چندان اي جان که تو داري شاعر : خاقاني دارند بتان لطف نه چندان که تو داري خود لطف بود چندان اي جان که تو داري دستارچه زان زلف پريشان که تو داري بر مرکب خوبي فکني طوق ز غبغب زرين شود آن گوي گريبان که تو داري بالله که عجب نيست گر از تابش غبغب اي من مگس آن شکرستان که تو داري بر شکرت از پر مگس پرده چه سازي هم مورچهام بر سر آن خوان که تو داري گفتي که برو گر مگسي برننشيني وين نيست عجب زان سر مژگان که تو داري مژگانت مرا کشت که يک...