اي صفت زلف تو غارت ايمان ما

اي صفت زلف تو غارت ايمان ما شاعر : خاقاني عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا اي صفت زلف تو غارت ايمان ما بر سر ميدان توست دست گشاده هوا بر در ايوان توست پاي شکسته خرد صد ستم از روزگار وز دل تو يک جفا صد لطف از کردگار وز لب تو يک سخن وز مژه‌ي تو نکرد هيچ خدنگي خطا از رخ تو کس نداد هيچ نشاني تمام بس که بپيموده‌ايم عالم خوف و رجا اي تو ز ما بيخبر ما به تمناي تو گه به نظر بشکنيم چشم رقيب تو را گاه بدزديم چشم از تو ز بيم رقيب وصل تو مهر تب...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي صفت زلف تو غارت ايمان ما
اي صفت زلف تو غارت ايمان ما
اي صفت زلف تو غارت ايمان ما

شاعر : خاقاني

عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشااي صفت زلف تو غارت ايمان ما
بر سر ميدان توست دست گشاده هوابر در ايوان توست پاي شکسته خرد
صد ستم از روزگار وز دل تو يک جفاصد لطف از کردگار وز لب تو يک سخن
وز مژه‌ي تو نکرد هيچ خدنگي خطااز رخ تو کس نداد هيچ نشاني تمام
بس که بپيموده‌ايم عالم خوف و رجااي تو ز ما بيخبر ما به تمناي تو
گه به نظر بشکنيم چشم رقيب تو راگاه بدزديم چشم از تو ز بيم رقيب
وصل تو مهر تب است در دهن اژدهالعل تو طرف زر است بر کمر آفتاب
بو که به ديوان عشق نام برآيد مرابر سر کوي تو من نايب خاقانيم
گرچه به شب‌هاي هجر طال علي البلاصبح اميد مني طاب عليک الصبوح
ليک نگنجم همي در حرم مقتداموي شکافم به شعر موي شدستم ز غم
خواجه‌ي موسي سخن مهتر احمد سخاصدر براهيم نام راد سليمان جلال
برد ز انصاف او فصل بهاران، بهايافت ز الطاف او عالم فرتوت، فر


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط