اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا

اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا شاعر : خاقاني اصداف ملک را گهر اندر نهان اوست اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا ارواح قدس را قدم اندر ميان اوست اين پرده گرنه عرش مجيد است پس چرا سعد السعود را شرف اندر قران اوست اين پرده گرنه چرخ رفيع است پس چرا لب‌هاي عرشيان همه بوسه ستان اوست اين پرده گرنه صخره‌ي کعبه است پس چرا هارون آستانه‌ي گردون مکان اوست برجيس موسوي کف و کيوان طور حلم سايه‌اش هزار ميل بر از آسمان اوست خورشيد کرد ميل زمين بوس او...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا
اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا
اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا

شاعر : خاقاني

اصداف ملک را گهر اندر نهان اوستاين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا
ارواح قدس را قدم اندر ميان اوستاين پرده گرنه عرش مجيد است پس چرا
سعد السعود را شرف اندر قران اوستاين پرده گرنه چرخ رفيع است پس چرا
لب‌هاي عرشيان همه بوسه ستان اوستاين پرده گرنه صخره‌ي کعبه است پس چرا
هارون آستانه‌ي گردون مکان اوستبرجيس موسوي کف و کيوان طور حلم
سايه‌اش هزار ميل بر از آسمان اوستخورشيد کرد ميل زمين بوس او ازآنک
العبد بر نوشته به خط امان اوستخط امان ستانه‌ش و لب‌هاي خسروان
نون و القلم رقم زده بر آستان اوستدر صف و سجده از قد و پيشاني ملوک
لاله ستان جنت و عبهرستان اوستخاک درش ز چشم و لب مير زادگان
چابک زن خراجي چوبک زنان اوستناهيد زخمه زن گه چوبک زدن به شب
سايه نشين ساحت طوبي نشان اوستخورشيد روم پرور و ماه حبش نگار
هر يک به صدق عنبر جان بر ميان اوستتا روز و شب دو خادم رومي و نوبي‌اند
کاستاد بحر دست جواهر فشان اوستشاگرد خادمان در اوست روزگار
تا شاهزاده صفوة دين بانوان اوستشروان به عز شاه ز بغداد درگذشت
عنقا مگس مثال، طفيلي خوان اوستبانوي شرق و غرب که چون خوان نهد به بزم
تسليم مصر و قاهره بر قهرمان اوستهست آسيه به زهد و زليخا به ملک از آنک
کاين پرده هم نشيمن و هم نيستان اوستباز سپيد دولت و شير سياه ملک
اسکندر دوم که دوم سد از آن اوستاين پرده سد دولت و خاقان سکندر است
کز عدل و دين مبشر مهدي زمان اوستبلقيس بانوان و سليمان شه اخستان
کافلاک تنگ مرکب انجم توان اوستجمشيد پيل تن نه که خورشيد نيل کف
تا نه سپهر و هشت جنان هفت خوان اوستدر رزم يازده رخ و با دهر ده دله
منقار کرکسان فلک ميهمان اوستز آن تيغ کو بنفش‌تر است از پر مگس
اين بانوي جهان شرف خاندان اوستگر چه به خاندانش سلاطين شرف کنند
ابري است کافتاب شرف در عنان اوستاين پرده کاسمان جلال آستان اوست
وين آفتاب کابر کرم سايبان اوستاين ابر بين که معتکف اوست آفتاب
رضوان مجاور حرم روضه سان اوستاين پرده گرنه صحن بهشت است پس چرا
افراسياب نيزه‌کش اخستان اوستزيبد منيژه خادمه‌ي بانوان چنانک
خاقاني از زبان ملک مدح خوان اوستبر دست راست و چپ ملکان مادح ويند
و امسال اين قصيده که هم حرز جان اوستپار آن قصيده گفت که تعويذ عقل بود
زنار کفر خوک خوران طيلسان اوستگر مدح بانوان ز پي سيم و زر کند
پس داستان سگ صفتان داستان اوستور جز بقاي بانو و شاه است کام او
وز مدح بانوان همه ورد زبان اوستوردي است بر زبان همه کس را به صبح و شام
کاسلام تازه از شرف جاودان اوستيارب به تازگي شرف جاودانش ده
کاميد چرخ پير به بخت جوان اوستاميدوار باد به بخت ملک چنانک
نوروز تازه روي ز روي ضمان اوستاو سال را به دولت و تاييد ضامن است


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.