تا خيال کعبه نقش ديده‌ي جان ديده‌اند

تا خيال کعبه نقش ديده‌ي جان ديده‌اند شاعر : خاقاني ديده را از شوق کعبه زمزم افشان ديده‌اند تا خيال کعبه نقش ديده‌ي جان ديده‌اند کعبه را هر هفت کرده‌ي هفت مردان ديده‌اند عشق برکرده به مکه آتشي کز شرق و غرب ماه ذي القعده به روي دجله تابان ديده‌اند هم بر آن آتش ز هند و چين و بغداد آمده دجله را پر حلقه‌ي زنجير مطران ديده‌اند ماه نو را نيمه‌ي قنديل عيسي يافته قصر کسري و زيارتگاه سلمان ديده‌اند بر سر دجله گذشته تا مداين خضروار از نکونامي طراز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا خيال کعبه نقش ديده‌ي جان ديده‌اند
تا خيال کعبه نقش ديده‌ي جان ديده‌اند
تا خيال کعبه نقش ديده‌ي جان ديده‌اند

شاعر : خاقاني

ديده را از شوق کعبه زمزم افشان ديده‌اندتا خيال کعبه نقش ديده‌ي جان ديده‌اند
کعبه را هر هفت کرده‌ي هفت مردان ديده‌اندعشق برکرده به مکه آتشي کز شرق و غرب
ماه ذي القعده به روي دجله تابان ديده‌اندهم بر آن آتش ز هند و چين و بغداد آمده
دجله را پر حلقه‌ي زنجير مطران ديده‌اندماه نو را نيمه‌ي قنديل عيسي يافته
قصر کسري و زيارتگاه سلمان ديده‌اندبر سر دجله گذشته تا مداين خضروار
از نکونامي طراز فرش ايوان ديده‌اندطاق ايوان جهان‌گير و وثاق پير زن
بر در ايوان نه زنجير و نه دربان ديده‌انداز تحير گشته چون زنجير پيچان کان زمان
بر سر دندانه‌هاي تاج گريان ديده‌اندتاجدارش رفته و دندانه‌هاي قصر شاه
موقف الشمس و مقام شير يزدان ديده‌اندرانده ز آنجا تا به خاک حله و آب فرات
همچو جيش نحل جوش انسي و جان ديده‌اندپس به کوفه مشهد پاک امير النحل را
پشت خم در خدمت آن شير مردان ديده‌اندبس پلنگان گوزن افکن که چون شاخ گوزن
هم تنور غصه هم طوفان احزان ديده‌انددر تنور آنجاي طوفان ديده اندر چشم و دل
از سم گوران سر شيران هراسان ديده‌اندرانده از رحبه دواسبه تا مناره يکسره
اختران شب پلاس و چرخ کوهان ديده‌اندبختيان چون نوعروسان پاي کوبان در سماع
تا شکر ريز عروسان بيابان ديده‌اندشب طلاق خواب داده ديده بانان بصر
زقه‌هاشان از دراي مطرب الحان ديده‌اندروزها کم خور چو شب‌ها نو عروسان در زفاف
پاره‌ها خلخال و مشاطه شتربان ديده‌اندحله‌هاشان از پلاس و گيسوانشان از مهار
سنگ را از خون بکري رنگ مرجان ديده‌انددر زناشوئي شده سنگ و قدمشان لاجرم
بر هم افتاده چو ميگون لعل جانان ديده‌اندسرخ روياني چو مي بي مي همه مست خراب
ني نشاني از مي و ساقي و مي‌دان ديده‌اندپختگان چون بختيان افتان و خيزان مست شوق
باز جوزايي دو کفه شکل ميزان ديده‌اندوان کژاوه چيست ميزان دو کفه باردار
وز دو سو چون مشرفين او را دو زهدان ديده‌اندبارداري چون فلک خوش رو مه و خور در شکم
در يکي محمل دو تن هم پاي و هم ران ديده‌اندچون دو دست اندر تيمم يک به ديگر متصل
وز پي حاجش دليل ره فراوان ديده‌اندجبرئيل استاده چون اعرابي اشتر سوار
واقصه سرحد بحر و مکه پايان داده‌اندباديه بحر است و بختي کشتي و اعراب موج
پاي شيبي کان عقوبت گاه شيطان ديده‌انددست بالا همت مردم که کرده زير پاي
جاي خون ريزان چو نرگس زار نيسان ديده‌اندباديه چون غمزه‌ي ترکان سنان دار از عرب
شير مادر دختر و گشنيز پستان ديده‌اندبهر دفع درد چشم رهروان ز آب و گياش
خيش خانه کسري و سرداب خاقان ديده‌انداز گلاب ژاله و کافور صبحش در سموم
کم ز جزم نحويان بر حرف قرآن ديده‌انددائره‌ي افلاک را بالاي صحن باديه
پر طاووس بهشتي را مگس ران ديده‌اندباديه باغ بهشت و بر سر خوان‌هاي حاج
صد هزار اشکال اقليدس به برهان ديده‌اندوز طناب خيمه‌ها بر گرد لشکرگاه حاج
کوس را از زير دستان زير و دستان ديده‌اندقاع صفصف ديده وصف صف سپهداران حاج
بر زباله جاي استسقاي باران ديده‌اندچار صف‌هاي ملک در صفه‌هاي نه فلک
پيش يوسف گرسنه چشمان کنعان ديده‌اندبر سر چاه شقوق از تشنگان صف صف چنانک
سنگ و ريگ ثعلبيه بيد و ريحان ديده‌اندگرم گاهي کفتاب استاده در قلب اسد
شاف شافي هم ز حصرم هم زرمان ديده‌اندتيره چشمان روان ريگ روان را در زرور
بر در فيد آسمان را منقطع سان ديده‌انداز پي حج در چنين روزي ز پانصد سال باز
کاندر او ز آب و گيا قحط فراوان ديده‌اندمن به دور مقتفي ديدم به دي مه باديه
کز تيمم گاه صد نيلوفرستان ديده‌اندپس به عهد مستضي امسال ديدم در تموز
برکها را برکه‌هاي بحر عمان ديده‌انداز سحاب فضل و اشک حاج و آب شعر من
ديو را زو در شکنجه‌ي حبس خذلان ديده‌اندکوه محروق آنکه همچون زربه شفشاهنگ در
ناف باحورا به حاجر ماه آبان ديده‌انداز دم پاکان که بنشاندي چراغ آسمان
در سميرا سدره بر جاي مغيلان ديده‌اندوز پي خضر و پر روح القدس چون خط دوست
سالکان از نقره کان و از عسل شان ديده‌اندز آب شور نقره و ريگ عسيله ز اعتقاد
حاج زير پاي فرش سندس الوان ديده‌انداز بسي پر ملک گسترده زير پاي حاج
سرخي رنگ حنا در نوک مژگان ديده‌اندسبزي برگ حنا در پاي ديده ليک ز اشک
چون خم تاج عروسان از شبستان ديده‌اندخه‌خه آن ماه نو ذي‌الحجه کز وادي العروس
جون سحاي نامه يا چون عين عنوان ديده‌اندماه نو در سايه‌ي ابر کبوتر فام راست
بس دواء المسک و تريافاکه اخوان ديده‌اندز آب و خاک سارقيه صفينه پيش چشم
خار و حنظل گل شکرهاي صفاهان ديده‌انددر ميان سنگلاخ مسلخ و عمره ز شوق
نفخه‌ي صور اندر اين پيروزه پنگان ديده‌انددشت محرم صحن محشر گشته وز لبيک خلق
شيره‌ي بستان قرين شير پستان ديده‌انداز نشاط کعبه در شير ز قوم احراميان
در زقومش هم دو پستان هم سپستان ديده‌اندشير زدگان اميد و سينه رنجوران عشق
زعفران رخ حنوط نفس ايشان ديده‌اندزندگان کشته نفس آنجا کفن بر سرکشان
از هو الله بر خدنگ آه پيکان ديده‌اندشير مردان چون گوزنان هوي هوي اندر دهان
تا ز دندانه کليدش سين سبحان ديده‌اندبر در اميدشان قفل از فقل حسبي زده
حنظل مخروط را نارنج گيلان ديده‌اندآمده تانخله‌ي محمود در راه از نشاط
خاک غرقاب مصحف را که عطشان ديده‌اندجمله در غرقاب اشک و کرده هم سيراب از اشک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.