غصه بر هر دلي که کار کند شاعر : خاقاني آب چشم آتشين نثار کند غصه بر هر دلي که کار کند سايهي او از او کنار کند هر که در طالعش قران افتاد روزگار اين به روزگار کند روزگارم وفا کند هيهات همه بر دست خون قمار کند اين فلک کعبتين بينقش است که دوشش را دو يک شمار کند پنج و يک برگرفت باز فلک به بدي چند شرمسار کند چون به نيکيم شرمسار نکرد کس چو من مرغ در حصار کند مرغيم گنگ و مور گرسنهام صف موري چه کار زار کند بانگ مرغي چه لشگر انگيزد...