دوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند

دوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند شاعر : خاقاني شب و انجم چو دخان با شرر آميخته‌اند دوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند خوش خضاب از پي ابروي زر آميخته‌اند ماه نو ابروي زال زر و شب رنگ خضاب طشت و خون را بهم از نيشتر آميخته‌اند نيشتر ماه نو و خون شفق و طشت فلک ياوگي گشته و تن با سفر آميخته‌اند سي و شاق آمده و خانقهي بوده و باز شاخ آهوست که با خون ز بر آميخته‌اند همه ره صيد کنان رفته به مغرب و اينک کانهمه سرخي در باختر آميخته‌اند چرخ را نشره‌ي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند
دوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند
دوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند

شاعر : خاقاني

شب و انجم چو دخان با شرر آميخته‌انددوش بر گردون رنگي دگر آميخته‌اند
خوش خضاب از پي ابروي زر آميخته‌اندماه نو ابروي زال زر و شب رنگ خضاب
طشت و خون را بهم از نيشتر آميخته‌اندنيشتر ماه نو و خون شفق و طشت فلک
ياوگي گشته و تن با سفر آميخته‌اندسي و شاق آمده و خانقهي بوده و باز
شاخ آهوست که با خون ز بر آميخته‌اندهمه ره صيد کنان رفته به مغرب و اينک
کانهمه سرخي در باختر آميخته‌اندچرخ را نشره‌ي نون و القلم است از مه نو
نقش آن گويي در شوشتر آميخته‌اندمه طرازي است به دست چپ گردون شب عيد
صد هزاران شکفه با خضر آميخته‌اندبر فلک بين که پي نزهت عيدي ملک
نقش روحاني بر استر آميخته‌اندچرخ اطلس سزدش جامه‌ي عيدي که در او
چار گوهر همه در يک مقر آميخته‌اندخسرو کشور پنجم که ز عدلش به سه وقت
کحل کسري و حنوط عمر آميخته‌انداخستان شاه که از خاک در انصافش
بيني ارواح که چون با صور آميخته‌اندعدل خسرو دهد آميزش ارواح و صور
لاجورد از پي آن با حجر آميخته‌اندبر در گردون نقش الحجر است اسم بقاش
همه اکسير قضا و قدر آميخته‌انداختران ز آتش شمشيرش در بوته‌ي چرخ
کيميايي که ز فتح و ظفر آميخته‌اندمس ملکت زر از آن گشت که وقف کف اوست
با زمين از نم مژگان درر آميخته‌اندداد خواهان به در شاه که دريا صفت است
بر ازين کارگه مختصر آميخته‌اندنقش بندان ازل نقش طراز شرفش
نقش العبد بر آن خاک در آميخته‌اندخسروان خاک درش بوسه زنان از لب و چشم
نه ز صلصال، ز مشک هنر آميخته‌اندذات جسماني او کز دم روحاني زاد
يرقان برده و کحل بصر آميخته‌اندآخشيجان ز کفش چشم خوش نرگس را
هند با چين چو يمن با مضر آميخته‌اندگوهر تيغش هندي تن و چيني سلب است
که بهم راس و ذنب با قمر آميخته‌اندآن کمندش نگر از پشت سمندش گوئي
عنصر هفت فلک ز آن قدر آميخته‌اندآتش قدرش بر شد قدري دود فشاند
طينت هفت زمين زان اثر آميخته‌اندمرکب عزمش بگذشت و اثري گرد گذاشت
نام با نام شهان در سمر آميخته‌اندزين ملک تا ملکان فرق بسي هست ارچه
لعل با سنگ و صفا با کرد آميخته‌اندنام و القاب ملک با لقب و نام ملوک
با حروف دگرش در سور آميخته‌اندشاه شاه است و الف هم الف است ار چه به نقش
با زرش و يحک از آهن پتر آميخته‌اندهر حمايل که در آن تعبيه تعويذ زر است
زهر خشمش ز سموم سقر آميخته‌اندهست ترياک رضاش از دم فردوس چنانک
کز رضاش آب و گل بوالبشر آميخته‌اندپيش کيد تف خشمش، به طلب بوي رضاش
از طبيبان که شراب کدر آميخته‌اندبهر دفع تبش آبله را مصلحت است
چار صف حيوان خواب و خور آميخته‌اندباد بر هفت فلک پايه‌ي تختش چندانک
تا مه و سال و سفر با خضر آميخته‌اندسال عمرش صد و در بر ز بتان چارده ماه
تا شب و روز به خير و به شر آميخته‌اندروز بزمش همه عيد و شب کامش همه قدر
اين نه و چار بهم ناگزر آميخته‌اندنه فلک آدم و چار ارکان حوا صفتند
چار مادر که در اين نه پدر آميخته‌اندکشت و زاد از پي بيشي غلامانش کنند
اين زن و مرد که با نفع و ضر آميخته‌انداز تناسل عدد لشکر او بيش کنند
خوشي و تلخي با برگ و بر آميخته‌اندعفو و خشمش بر و برگي است خوش و تلخ و ليک
ز انجمش زنگله‌ها در کمر آميخته‌اندچرخ هارون کمر دارش و چون هارونان
خاک با چشم ستاره شمر آميخته‌اندفر و بختش که در او چشم ستاره نرسد
کحل يعقوب ز بوي پسر آميخته‌اندراي پيرش مدد از بخت جوان يافت بلي
آتشين برق به خونين مطر آميخته‌اندوقت شمشير زدن گوئي در ابر کفش
شار مارند و نفر با نفر آميخته‌اندشور مورند حسودانش اگر چه گه لاف
فيض آن کف جواهر حشر آميخته‌اندروس و خزران بگريزند که در بحر خزر
داروي خواب به دفع سهر آميخته‌انداز پي ديده‌ي فتنه ز غبار سپهش
که هژبرانش در آب شمر آميخته‌اندچه عجب زانکه گوزنان ز لعابي برمند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.