در آبگون قفس بين طاووس آتشين پر

در آبگون قفس بين طاووس آتشين پر شاعر : خاقاني کز پر گشادن او آفاق بست زيور در آبگون قفس بين طاووس آتشين پر پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر نيرنگ زد زمين شبه فلک به جلوه ز آن شد بهار رنگين، زين شد سحاب اغير عکسي ز پاي و پرش زد بر زمين ز گردون آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر ز آن حرف صولجان وش زيرش دو گوي ساکن کرد اعتدال بر وي بيت‌الشرف مقرر يعني که قرص خورشيد از حوت در حمل شد چون موسي از شباني گشتش بره مسخر يک چند چون سليمان ماهي گرفت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در آبگون قفس بين طاووس آتشين پر
در آبگون قفس بين طاووس آتشين پر
در آبگون قفس بين طاووس آتشين پر

شاعر : خاقاني

کز پر گشادن او آفاق بست زيوردر آبگون قفس بين طاووس آتشين پر
پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پرنيرنگ زد زمين شبه فلک به جلوه
ز آن شد بهار رنگين، زين شد سحاب اغيرعکسي ز پاي و پرش زد بر زمين ز گردون
آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگرز آن حرف صولجان وش زيرش دو گوي ساکن
کرد اعتدال بر وي بيت‌الشرف مقرريعني که قرص خورشيد از حوت در حمل شد
چون موسي از شباني گشتش بره مسخريک چند چون سليمان ماهي گرفت و اکنون
همچون بره برآمد پوشيده صوف اصفرعريان ز حوض ماهي سوي بره روان شد
غسلش دهند و پوشند از حله‌ي مزعفرويحک نه هر شبانگه در آب گرم مغرب
کورا به حوض ماهي دادند غسل ديگرگويي جنابتش بود از لعبتان ديده
بيماري دق آمد شب را که گشت لاغرتا رست قرصه‌ي خور از ضعف علت دي
کاهيخت تيغ و آمد بر گاو قرصه‌ي خورمانا که اندرين مه عيدي است آسمان را
چون کام روزه داران گشته صبا معطرشاخ از جواهر اينک آذين عيد بسته
کز باد نوبهاري آکنده شد به عنبرجيب گهر شکوفه، گوي انگله است غنچه
کز صنعت صبا شد گوي انگله است غنچهقوس قزح برآمد چون نيم زه ملمع
زر قراضه در وي چون تخم پيله مضمرآن غنچه‌هاي نستر بادامه‌هاي قز شد
مشک است و زر و مرجان وين هر سه هست غم برغمناک بود بلبل، گل مي‌خورد که در گل
سازد مفرح از زر مرجان و مشک اذفرمانا که باد نيسان داند طبيبي ايرا
روز است آخته قد چون چتر شاه صفدرشب گشت پست قامت چون رايت مخالف


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.