تشنهي دل به آب مينرسد شاعر : خاقاني ديده جز بر سراب مينرسد تشنهي دل به آب مينرسد چون بخواني جواب مينرسد قصهي درد من رسيد به تو کز تو رويم به آب مينرسد روي چون آب کردهام پر چين که مگس در عقاب مينرسد نرسم در خيال تو چه عجب که خيالت به خواب مينرسد کي وصالت رسد به بيداري ور رسد جز عذاب مينرسد نرسد بوي راحتي به دلم جز مرا اين عقاب مينرسد دوست را دشمني و دشمن دوست عوض يک خراب مينرسد دل و عمرم خراب گشت و ز تو آن...