جهان پيمانه را ماند به عينه

جهان پيمانه را ماند به عينه شاعر : خاقاني که چون پر شد تهي گردد به هر بار جهان پيمانه را ماند به عينه نپندارم که پر گردد دگر بار کنون از مرگ صدر الدين تهي گشت که پايگاه تو را بر فلک گذارم سر خليفه گويد خاقانيا دبيري کن وليک زحمت اين شغل را ندارم سر دبيرم آري سحر آفرين گه انشا به پايگاه وزيري فرو نيارم سر به دستگاه دبيري مرا چه فخر که من کلاه عاريتي را چرا سپارم سر؟ چو افتاب شدم با عطاردي چه کنم خانه و خوان ناسزا منگر با در و دشت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهان پيمانه را ماند به عينه
جهان پيمانه را ماند به عينه
جهان پيمانه را ماند به عينه

شاعر : خاقاني

که چون پر شد تهي گردد به هر بارجهان پيمانه را ماند به عينه
نپندارم که پر گردد دگر بارکنون از مرگ صدر الدين تهي گشت
که پايگاه تو را بر فلک گذارم سرخليفه گويد خاقانيا دبيري کن
وليک زحمت اين شغل را ندارم سردبيرم آري سحر آفرين گه انشا
به پايگاه وزيري فرو نيارم سربه دستگاه دبيري مرا چه فخر که من
کلاه عاريتي را چرا سپارم سر؟چو افتاب شدم با عطاردي چه کنم
خانه و خوان ناسزا منگربا در و دشت ساز خاقاني
زاندرون ريش ده کيا منگرتا برون ريشه‌ي گيا بيني
در سر افتادش اسب سرکش عمرهر که خر در خلاب شهوت راند
ز آب شهوت بميرد آتش عمرآب شهوت مران که مردم را
کيميا شد اهل، بل کز کيميا نايافت‌ترنيست در ايام چيزي از وفا نايافت‌تر
ايمه از سيمرغ بگذر کاشنا نايافت‌ترآشنا سيمرغ‌وار اندر جهان نايافت شد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط