در شب زلف تو مهتابي خوشست شاعر : خواجوي کرماني در لب لعل تو جلايي خوشست در شب زلف تو مهتابي خوشست طاق ابروي تو محرابي خوشست پيش گيسويت شبستاني نکوست چنبري دلبند و قلابي خوشست حلقهي زلف کمند آساي تو گو دمي بنشين که مهتابي خوشست پيش رويت شمع تا چند ايستد طيره نتوان شد که آن تابي خوشست گر دلم در تاب رفت از طرهات در سواد چشم من آبي خوشست آتش رويت که آب گل بريخت دمبدم گويد که غرقابي خوشست مردم چشمم که در خون غرقه شد زانکه باب عاشقي...