خطر باديهي عشق تو بيش از پيشست شاعر : خواجوي کرماني اين چه دامست که دور از تو مرا در پيشست خطر باديهي عشق تو بيش از پيشست مرهمي بردل ما نه که بغايت ريشست ايکه درمان جگر سوختگان ميسازي حدت آتش سوداي تو از حد بيشست ديده هر چند بر آتش زند آبم ليکن زانکه بي لعل توام باده نوشين نيشست باده مينوشم و خون از جگرم ميجوشد دوربيني صفت عاقل دور انديشست عاشق انديشهي دوري نتواند کردن زانکه سلطان بر صاحبنظران درويشست گر مراد دل درويش برآري چه...