اين چنين صورت گر از آب و گلست شاعر : خواجوي کرماني چون بمعني بنگري جان و دلست اين چنين صورت گر از آب و گلست سنبلش شوريدهئي بس پر دلست نرگسش خونخوارهئي بس دلرباست زنگي خالش سياهي مقبلست هندوي زلفش سيه کاري قويست هر چه جستم جز رضايش باطلست هر چه گفتم جز ثنايش ضايعست زانکه برآن روانش منزلست تا برفت از چشم من بيرون نرفت ديده بر راه و نظر بر محملست خاطرم با يار ودل با کاروان چون مرا آرام دل مستعجلست دل کجا آرام گيرد در برم گر چه...