اي فداي قامتت هر سرو بستاني که هست شاعر : خواجوي کرماني در حيا از چشم من هر ابر نيساني که هست اي فداي قامتت هر سرو بستاني که هست جام ياقوت ترا هر راح ريحاني که هست باز داده خط بخون وز شرمساري گشته آب سر در افکندست زلفت از پريشاني که هست نرگس سرمست مخمور تو بيمارست از آن صيد زلفت گشت هر ديو سليماني که هست خاتم لعل ترا چون شد مسخر ملک جم ورنه من آزادم از هر سرو بستاني که هست راستي را بندهي شمشاد بالاي توام کس درو منزل نميسازد ز ويراني که...