از روضه‌ي نعيم جمالش روايتيست

از روضه‌ي نعيم جمالش روايتيست شاعر : خواجوي کرماني و آشوب چين زلف تو در هر ولايتيست از روضه‌ي نعيم جمالش روايتيست ليکن نظر بغير تو کردن جنايتيست گويند بر رخ تو جنايت بود نظر در گوش او ملامت دشمن حکايتيست فرهاد را چو از لب شيرين گزير نيست گفتا بسان روي من از حسن آيتيست گفتم که چيست آنخط مشکين برآفتاب ليکن ز جان صبور شدن تا بغايتيست ارباب عقل گر چه نظر نهي کرده‌اند ليکن گمان مبر که غمش را نهايتيست آمد کنون بدايت عمرم بمنتها خواجو خموش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از روضه‌ي نعيم جمالش روايتيست
از روضه‌ي نعيم جمالش روايتيست
از روضه‌ي نعيم جمالش روايتيست

شاعر : خواجوي کرماني

و آشوب چين زلف تو در هر ولايتيستاز روضه‌ي نعيم جمالش روايتيست
ليکن نظر بغير تو کردن جنايتيستگويند بر رخ تو جنايت بود نظر
در گوش او ملامت دشمن حکايتيستفرهاد را چو از لب شيرين گزير نيست
گفتا بسان روي من از حسن آيتيستگفتم که چيست آنخط مشکين برآفتاب
ليکن ز جان صبور شدن تا بغايتيستارباب عقل گر چه نظر نهي کرده‌اند
ليکن گمان مبر که غمش را نهايتيستآمد کنون بدايت عمرم بمنتها
خواجو خموش باش که اين خود عنايتيستگفتم مرا بکشت غمت گفت زينهار
از آستان حضرتعالي حمايتيستدر تنگناي حبس جدائي توقعم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط